مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

من باید چیکار کنم که من با اون یه ساعت کامل حرف بزنیم.

375 بازدید
سوال شده اوت 15, 2020 در مشاوره رایگان فردی توسط بی نام
سلام من 16 سالمه  سال پیش به یه سفر مشهد رفتم
موقع رفتن فقط به فکر زیارت بودم و تمام  
منو پسر خاله ام بودیم و 6 تا از دوستای پسر خاله ام
اون 6 تا 4 تاش خلاف کار و یکیش هم که معتاد بود  گل و هشیش میزد
خلاصه ما توی ایستگاه منتظر بودیم که همه اهل کاروان بیان که حرکت کنیم  منتظر نشسته بودیم که یه ماشین اومد دو تا دختر پیاده کردو رفت  من اون دختر رو دیدم اما بی محلی کردم و رفتم به فکر زیارتم
اتوبوس که اومد ما سوار شدیم  از بد شانسی من   من با اون 4 تا پسر خلاف کار یه ردیف نشستیم ته اتوبوس که 5 تا صندلی داشت  توی اتوبوس یه کم بهش نگاه میکردم نا خود آگاه اما خب زیاد حسی نداشتم
وقتی رسیدیم یواش یواش با هم صحبت میکردیم   اون یه سالو خورده از من بزرگ تر بود اما بازم داشتم ازش خوشم میومد
شب قبل اینکه سوار اتوبوس بشیم و برگردیم  مدیر مسافراد خونه بهم گفت عاشقش شدی  بعد چندین ثانیه گفتم اره    بهم گفت میخوای بهش بگم    بعد دو دیقه که توی شوک بودم گفتن آره بگو
چون اصلا فکر نمیکردم که عاشقشم تا موقفی که به من گفت عاشقشی       
بهش گفت اما به اون گفت که راضی نیست  مدیر مسافر خونه هم به من گفت که راضی نیس
منم خیلی ناراحت شدم سر درد گرفتم  میگرن هم دارم  فعال شد
رفتیم تو اتوبوس من توی قسمتی که راننده میخوابم رفتم یه چرت بزنم اما فقط گریه میکردم و قرص سر درد میخوردم  نمیدومم اون همه اشک از کجا میومد  
بعد رفتم بالا پشت یخچال اتوبوس نشستم  اون هم اومد درست کنارم نشست   ما شروع کردیم به حرف زدن  دقیقا 7 ساعت و نیم حرف زدیم ذره ای هم خسته نشدیم  اون موقع به من گفت که راضی اما بنا به مشکلاتی نمیتونست شماره شد به من بده فقط آدرس خونه شونو داد   منم الا یه سالو دو ماهه خدا شاهده هر شبم گریه اس    هر شبم سر درد    شبی نبوده که گریه نکنم
چون آدرس خونه شون دقیق نبود  به من آدرس یه منطقه رو داده بود
اما وقتی دیدمش همین یه ماهه پیش یه لحظه انگار ایست قلبی کردم خواستم اسمشو زبون بیارم  زبونم بند اومده بود نمیتونستم حرف بزنم دو ساعت با اینحالی هم که اشک میومد و خشک زده بود
اون روز رفت چن هفته بعدش دوباره دیدمش اون چشمای براقشو دیدم ایندفعه هم اونجوری شدم اما اسمشو تونستم بیارم وایساد منو دید و اومد سلام کرد اونطوری که من انظار داشتم نبود انگار یه غریبه بودم که داشت مخشو میزد اما با احترام    مسخره بود  
فقط نمیتونستم حسی که داشتم رو به زبون بیارم   
میترسیدم یه وقتی فکر نکنه این حسه من ناقصه نتونستم بهش بگم حسمو    اما دیگه کلاس ریاضی شو پیدا کرده بودم به یه نگاه کردن بهش راضی بودم و هنوز هم همینطوره فقط میرم چن ثانیه نگاش میکنم مست میشم و میرم تنها کاری که میتونم کنم  
و هر دفعه ای هم که میرم  انگار من یه دیوارم که اون پشته  
بعد خم من توی این مدت که اونو ندیده بودم کل خانوادم رو در جریان گزاشته بودم و حتی راضیشون هم کرده بودم حتی دامادمون هم میدونستم که من عاشق شدم.
بنظر شما چیکار کنم   
شما مردم کمکم کنید جیکار کنم
09023476510
2 پاسخ
پاسخ داده شده نوامبر 1, 2020 توسط hossin_oudi حرفه ای (3,060 امتیاز)
الله اکبر عجب داستان جذابی
پاسخ داده شده اکتبر 9, 2022 توسط بی نام

شما دخترا چقدر حساسید واقعاً

تا یه پسر بهتون جواب رَد بده سریع افسرده می‌شید

حالم به‌هم خورد از داستان مزخرفت

به مشاوره آنلاین روانشناسی خوش آمدید، مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران و مشاوران مجرب و منتخب کانون مشاوران. مطالب با مضامین توهین آمیز به ادیان، دین اسلام و عقاید و استفاده از کلمات رکیک را گزارش دهید تا حذف شود.
مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

17,214 سوال

28,448 پاسخ

29,807 دیدگاه

2,395 کاربر

سوالات مشابه
11 پاسخ 2,734 بازدید
سوال شده اکتبر 16, 2022 در مشاوره رایگان فردی توسط بی نام
...