سلام خسته نباشید
من دختر ۱۸ ساله ای هستم که حدود یکی دو ماه پیش پسر عموم از من خاستگاری کرد
میخوام شرایطش رو براتون تعریف کنم
اون ۲۳ سالشه و یه داداش داره که چند سال ازش کوچک تره موقعی که ۸ یا ۹ سالش بود عموم(پدرش) فوت میکنه و خیلی زود مادرش میره و ازدواج میکنه و اونارو تنها میزاره بعد اونا پیش عموی کوچیکم و پیش ما بزرگ میشن و پدرم و عموم کاملا شناخت کافی ازش دارن چون اونا بزرگش کردن و میگن پسر خوب و پاکیه من اجازه دادم تا بیاد و چند جلسه ای با هم صحبت کنیم الان دو جلسه ای میشه که با هم صحبت کردیم با اینکه اون پسر عموی منه و ما با همدیگه بزرگ شدیم اما به دلیل نامحرم بود و یه سری محدودیت ها کاملا اونو نمیشناسم برای همین ترتیب همچین جلساتی رو دادیم از ظاهرش که خیلی راضی هستم اخلاق و رفتارش هم خوبه ادم مهربون و صادقیه
اما به دلیل اتفاقات خیلی بدی که تو گذشته براش افتاده کمی حالت افسردگی گرفت و ادم ضعیفی شد کم حرف شد و....
اما دو سالی هست که حسابی تغییر کرده اون یه مدت تو یه شرکت کار میکرد و اونجا براشون کلاس های مشاوره برگزار میکردن و بهشون خیلی چیزا یاد دادن و اعتماد بنفسشو بالا بردن منم با شناختی که قبلا ازش داشتم واقعا تغییر رو تا ۱۸۰ درجه دیدم و احساس کردم
و اینکه بگم ایشون پیش عموی کوچیکم که بزرگش کرده الان داره کار میکنه و وضع مالش هم بد نیس و عموم میگه استعداد داره و خوب کارشو انجام میده فقط من چندتا مشکل دارم که میخوام شما کمکم کنید
یکیش اینه که اونا طبقه بالای خونه ما زندگی میکنن خودش و دادشش تنها زندگی میکنن و ازم میخواد من هم همون جا با برادرش باشم اما من قبول نکردم و گفتم نمیخوام اول زندگیم اذیت بشم و اونم گفت باید برای این چیز فکر کنم و مشورت کنم تا ببینم چیکار میتونم بکنم
یه مشکل دیگه ای هم هس که من احساس خاصی به ایشون ندارم چون که با هم بزرگ شدیم حس خاصی هنوز برای من به وجود نیومده یعنی میشه بعدا عاشقش بشم؟
و بعدیش اینه که احساس میکنم هنوز به اون مردونگی که باید برسه نرسیده حس میکنم هنوز اعتماد بنفسش ضعیفه البته بقیه میگن هیچ مشکلی نداره و پدرم کاملا موافقه و میگه نسبت به سن خودش که هنوز ۲۳ سالشه خوبه اما من اینطور فک نمیکنم بنظرتون بعد ازدواج اعتماد بنفسش بهتر میشه؟؟
لطفا کمکم کنید و جواب سوالاتمو بدین
ممنون