سلام من سیزده سالمه تو یه کرونا شبانه روز پیش خوانوادم هر روز یکی از اعضایه خوانواده داره دعوا میکنه اکثر مواقع هم طرف دعوا مادرمه هر وقت دارم با مادرم حرف میزنم اخرش کار به دعوا میکشه
امسال قراره برم هفتم مادرم هی میگه هفتم سخته اصلا نمیتونی هیچ کار دیگه ای به جز درس خوندن انجام بدی و ..... من خودم اصلا نگران هفتم نبودم اما با ای حرف هایی که مادرم میزنه منم استرس گرفتم یه خواهر ۱۹ ساله دارم مادرم همیشه از من میخواد کاراریی رو انجام بدم که خواهرم هم سن من بود انجام نمیداد همیشه تویه دعواهامون حق با خواهرمه بعضی اوقات واقا گرسنم نیست و اون زمانا مادرم هی میاد دم گوش من میگه داری مریض میشی این قدر غذا نمیخوری در صورتی که من من اون قدرم کم نمیخورم
چند ساله پیش پام شکست تویه والیبال اون به دلیل کم بود ویتامینی بود که از مادرم به ارث برده بودم هنوز پام کامل خوب نشده و وقتی میدوم میگیره مادرم هی میگه این قدر حرکت نمیکنی این جوریه ولی همش تقصیر ژن خودشه
همیشه تویه خونست و هی میاد تو اتاقم بهم گیر میده دارم دیوونه میشم از دستش
تویه جمعا هی میاد از مشکلات من حرف میزنه وقتی اتاقم مرتبه گیر میده که مرتب نیست شبا نمیتونم بیشتر از دوازده بیدار بمونم هر وقت هم دارم باهاش حرف میزنم اخرش کارمون به دعوا میکشه هی منو با دوستام مقایسه میکنه صبح که از خواب پا میشم شروع میکنه به گیر دادن و اینکه جقدر مشکل دارم
دیگه دارم خسته میشم نمیتونم تحملش کنم بعضی شبا واقا به این فکر میکنم که از خونه فرار کنم
خواهش میکنم بهم بگید چی کار کنم دیگه نمیتونم تحمل کنم