سلام. مادری هستم که تنها فرزندم که دختری 23 ساله است را تا 19 سال بخوبی تربیت کردم . فهمیده و درسخوان بود. دانشگاه قبول شد اما بعد از سال اول دانشگاه بخاطر علاقه ای که در او میدیدم فرستادمش کانادا تا آنجا هم بعنوان یک دختر مسلمان در دانشگاه حضور فیزیکی داشته باشد و هم درسش را در دانشگاهی با تکنولوزی برترادامه دهد .
الان 4 سال است که رفته، 2 سال پیش دانشگاه را ترک کرد، در هفته، یکروز میرود سرکار، یکروز میرود کوه با تعدادی دختران دانشجو، و باقی در خانه نقاشی میکند و مینویسد و اصلا نه در فکر بازگشت است، نه من که مادرش هستم را دعوت میکند و نه برنامه خود را میگوید. از درخانه بودن، نقاشی کردن، نوشتن ژورنال، و مصاحبت با آدمهای منطقی ساده زیست شاد و اخلاقی لذت میبرد.
وقتی میگویم حالا که درس نمیخوانی و کاری هم نداری خب برگرد، میگوید شما 19 سال زحمت مرا کشیدید حالا استراحت کنید منم باید استقلال داشته باشم، کلاسهای آنلاین دارم و خیلی هم راضی هستم.
لطفا، راهنمایی بفرمایید چطور و با چه کلامی او را متوجه مسئولیتش در قبال خودش و آینده اش کنم تا دور نشود؟
بااحترام