سلام من دختر هستم سیزده سالمه
امسال کلاس هفتم هستم
جدا از حس هایی که توی نوجوانی به جنس مخالف ادم پیدا میکنه من * حس دیگه هم دارم که استرس هستش
من تیزهوشان قبول نشدم و از کمکاری خودم بود
مامان بابام ادمای روشنفکری هستن و بهم فشار نمیارن اما من چون از بچه گی همیشه یواشکی حرفاشون رو گوش کردم میدونم خییبیلی دلشون میخواد تیزهوشان یا نمونه باشم
ولی اصل قضیه اینه که توی خانواده پدری من هممممه یا تیزهوشا بودن یا نمونه فقط عمه اولم جونکه زمان اون مدارس خواص نبودن)اما الان دکتر متخصصه
من گاهی که ذهنم رو اینا میره استرس میگیرم
و مشکل اصلی اینه که دخترعموی من یک سال از من کوچکتره و درسش عالیه.... و زن عموم خیلی احل چشم و هم چشمی هست... میدونم اگه دختر عموم قبول بشه نابود میشم
واما من امسال هم میتونم ضرفیت تکمیلی بدم ولی استرس دارم وقتی بهش فک میکنم....
* مسعله دیگه اینه که همممه فکرمیکنن من میخوام استاد دانشگاه (نجوم) بشم و برای این از من توقع دارن
مخصوصا خانواده مادریم خیلی با من خوبن و ازم انتظار دارن!
اما این مال قبلنه و الان من علاقه م تعغیر کرده و تقریبا یک ساله که عاشق مساعل سیاسی شدم
و شدیدا میخوام مفید باشم!
ولی دوسه سال دیگه که انتخواب رشته هست قراره من برم رشته * تجربی که نمیخوام.. ..و از الان دارن منو اماده میکنن
و من نمیدونم چجوری خواسته هام رو براشون بیان کنم که فکرنکنن دارم حماقت میکنم
لطفا در این دو مورد من رو راهنمایی کنید!