سلام وقت بخیر من مدت ۴ ماهه بایک آقا در ارتباطم خیلی بهش اعتماد دارم انسان محترم و ِآرومیه هر دو از رابطه بی هدف بدمون میاد و از همون اول ایشون **** بودن خیلی و مهربان همه چی تموم سر یک مسائلی گاهی اوقات بحث کوچیکی داشتیم اما سریع برمی گشتیم هیچوقت با هم قهر نکردیم و خیلی با محبت کنارم بود اما ایشون آدرس مارو خواستن برای تحقیق منم آدرس دادم یک روز بعد از دادن آدرس ایشون یه جوری شد میگفت بی حوصله شدم و ..
منم گفتم بزار در خلوت خودش باشه اما الان چند روزه خیلی باهام حرف نمیزنه مثل قبل نه که حرف نزنه ولی خیلی کم در جواب صحبتهام شاید ده کلمه بگه یا قلب بفرسته تا اینکه دیروز میگه من هستم کنارت قوی و محکم بهت علاقه دارم نترس و ...ولی مشکلاتی دارم که نیاز به شخص خودم دارن به اصطلاح دپرس شدمو هستم یه جوری بود جز وقتی که سر کار بود کم پیام میداد ولی وقتی نبودمدام باهام حرف میزد قصدش جدیه ولی چند روزه نمیدونم چی شده و اینم بگم گفت من حتما باید تحقیق انجام بدم بعد بدون اینکه من ازش بپرسم گفت هنوز کسی رو برای تحقیق نفرستادم بعد یک روز بعد همین جمله شبش وقتی دید من ناراحتم گفت نترس و ...بیام خواستگاریت...حالا من موندم چرا جمله هنوز کسی رو نفرستادم گفت و چرا بعدش گفت بیام خواستگاریت..نمیدونم گیج شدممیگه مطمعن باش من میخوامت و کنارتم فقط مشکل دارم این اتفاقات در همین چند روز که مثلا در خلوته افتاده گیج شدم درونگراست چیزی نمیگه کمکم کنید بهش علاقه دارم البته اینم بگم من یک مسئله ای رو به ایشون نگفتم واقعیتشو در مورد خودمم نیست نمیدونم اگه تحقیق انجام داده یا نه چی شده فهمیده ولی میگم نه انجام نداده لطفا کمکم کنید