سلام من یه دختر ۱۳ ساله هستم و مثل هر بجه * دیگه ای هم برایه تفریح هم برایه مدرسه زمان خیلی زیادی رو تو گوشی هستم کل هفته از ساعت عشت تا دوازده کلاس انلتین دارم بعدش هم باید برایه مشقا همش تو گوشیم باشم اخر هفته ها میخوا استراحت کنم تو گوشیم بازی میکنم زیاد میخوابم مادر پدرم منو درک نمیکنن و میگن خیلی سرت تو گوشیته هر روز سر این موضوع بحث داریم من نمیگم که سرم کم تو گوشیه ولی هر بچه * دیگه ای این طوریه بلاخره بخشی از اموزش مجازیه
از بس از خوانوادم فراری هستم که سر هر موضوع کوجیکی دروغ میگم به مادرم الکی میگم بیشتر کار کنه پول در بیاره تا فقط از خونه بره بیرون من بتونم راحت باشم
واقعا از دستشون کلافه شدم تو ایستا پیج دارم ولی اونا بهم اجازه نداده بودن هنوزم راضی نیستن وقتی فهمیدن کلی دعوا گردیم سر یه موضوع به این کوچیکی مادرم هنوز مسائل جنسی رو بهم نگفته فکر میکنه هنوز زوده خودم از تو مدرسه فهمیدم و واقعا خیلی خوب میشد اگه مادرم میتونست بیاد باهام حدف بزنه درباره * این چیزا
ارزویه بچه ها یه هم سن من تو مدرسمون همشون اینه که بتونن یه خوانواده * خوب داشته باشن کلی دوست جدید ولی من فقط میخوام سریع برم کار کنم و کمی پول دربیارم تا بتونم یه خونه بخرم و بعدش از ایران برم
ارزوم این بود...
بهتریت دوستم از ایران رفته یه هفته پیش و الانم فکر کنم دارن باهامون قطع رابطه میکنن من فقط یه بار درباره * احساسم درباره * خارج رفتن دوستم با مادرم حرف زدم بهش میگم خوش به حالش که تونست تو این سک بره مادرم میگه خب اونم سختی هایه خودش رو داره میگه تو هم بزرگ تر بشی میریمولی سختیایه مهاجرت تو سن بالا خیلی سخت تره
بهش نمیگم که ای کاش مادر منم کمی عقل داشتش و برایه مهاجرت اقدام میکرد .....
همه * دوستام یه رابطه * خیلی نزدیگ دارن با خوانوادشون ولی من اصلا احساس نزدیکی نمیکنم
نمیتونم با خوانوادم حرف بزنم خودم سعی میکنم همه * مشکلاتم رو حل کنم
من دختر لوسی نیستم ولی امسال هر بار که دارم میخوابم فکر این که فردا دوباره قراره بیدار بشم خیلی ناراحتم میکنه و به ذور جلویه خودم رو میگیرم گه گریه نکنم
اصلا علاقه ای به کارایه دخترونه ندارم و و ترجیح میدم موهامو کوتاه کنم و لباسایه پسرونه بپوشم و تم اتاق خوابم رو ابی یا سبز کنم ولی اجازه ندارم
همه فکر میکنن نظر بقیه برام مهم نیست و کلا ادم بیخیالی هستم ولی این جوریه که جلویه بقیه رفتار میکنم من خیلی ادم استرسی هستم و نظر بقیه خیلی برام مهمه ولی فکر میکنم اگه نشون ندم که برام مهمه کسی هم خیلی پشتم حرف نزنه
ولی خب خیلی تاثیری نداشت مادرم و پدرم تا از پیششون میرم شروع میکنن پشت سر من حرف زدن به خیال این که من نفهمم نمیفهمم
کلی مشکل دیگه هم هستش که خیلی زیاد میشن نمیتونم تایپ کنم
قبلا هم از این سایت مشاوره گرفتم و حس خوبی داشتم بعدش وقتی بهم جواب دادید ولی خوب بهم جواب داده شد که با خوانوادم حرف بزنم و چون که تو سن بلوغم این احساس رو دارم ولی خیلی به کارم نیومد اگه میشه بهم یه راه حل بدید که لازم نباشه با خوانوادم حرف برنم