سلام
من * روز با یک پسری از طریق برادر(دوستم(بهار)دوست شدم
فقط یک شب!
بعدش ب خودم اومدم دیدم کارم اشتباهه همون شب ب برادر بهار گفتم ب پسره بگه نمیخوام باهاش باشم ...اونم گفت باش....
بعداز چند روز لیست تماس های واتساپ رو میدیرم دیدم اون پسره بهم زنگ زده بوده ولی منم گوشیم رو سایلنت بود وخب جواب ندادم
الان من واقعا با تمام وجود نمیخوام با کسی رابطه ای داشته باشم/اون شب هم خریت کردم و خودم میدونم
من فک کردم همه چی تمام شده
تا این مدت که چندبار تصویری با بهار و دوتا دیگه از دوستام حرف زدم...صدای برادر بهار که پیشش نشسته میاد ک * چیزی میگه ولی بهار همیشه صداشو بلند میکرد تا صدای برادرش نیاد
ولی امروز ک تماس تصویری داشتیم تقریبا فهمیدم برادر بهار چی میگه:میگفت به ستایش بگو .....علی.....
(اینا که نقطه چین کردم یعنی متوجه نشدم چی میگه)
ولی فهمیدم درمورد همون پسرس ... که رنگم پرید (چون تازگیا فهمیدم مامانم چققققدر حساسه که من با پسری نباشم و این چیزا...)
فردا هم میخوایم بریم بیرون
واقعا گیج شدم
چیکارکنم
میترسم برادر بهار بیاد اون پسره هم با خودش بیاره... بعد آبروم رو ببره
واقعا دیگه استرس گرفتم چون شهرمون کوچیکه جم بخوری همه میفهمن ...
من مذهبی نیستم اما واقعا خیییلی خدارو دوست دارم و بیشتر بخواطر اینکه دوستی با جنس مخالف حرام هست پشیمونم و از مادرم هم میترسم و میدونم کلا اشتباهه واز خدا هم خیلی معذرت خواستم که گناهم رو ببخشه چون یک مدتی با برادر بهار هم خیلی گرم گرفته بودم و الان از خدا معذرت خواستم......
خلاصه بهم بگین چجوری چیکارکنم که برادر بهار اینثد درمورد اون پسره حرف نزنه و اینکه اگه فردا اونم اومد که ابروم میره چیکار کنم
بیچاره شدم