سلام
من واقعا نمیدونم چی میخوام
امروز تو راه بودم که برم بیرون دعا میکردم که به جنس مخالف نگا نکنم و کلا هیچی نکنم
البته بگم که این دوستام برای اولین بار باهاشون بیرون میرفتم و واقعا هی تیکه میندازن و جلب توجه میکنن و ابروم رو قشنگ بردن
بعد یکیشون پسر عمهش اومده بود مثلا مواضبش باشه ولی از ما دور بود کلا و دوسال از من بزرگتره
من اون پسره رو نگاهش کردم و از روی شهوت هم نگاهش کردم الانم انگار ازش خوشم اومده یعنی مطمعینم ازش خوشم اومده
قبلا هم عکسش رو دیده بودم البته ولی از نزدیک * چیز دیگه بود . چندکلمه هم باهاش صحبت کردم
البته من سرم رو پایین انداختم که نگاهش نکنم ولی وقتی دوست جدیدم خواست منو بهش معرفی بکنه حدود سه چار کلمه حرف زدیم که من نگاهش کردم و اصن کلا خیلی جذبش شدم وصداش هم به دلم نشست و رفتارش
خلاصه الان دوستام با این پسره و دوتا پسر دیگه * گروه دارن تو واتساپ که امروز به منم گفتن بیام توش و من گفتم نمیدونم...حالا بزار بعدا میگم...نمیدوم باشه..
کلا من نمیدونم چی میخوام مذهبی نیستم و خانواده م که اصصصصلا مذهبی نیستن اما بلاخره که چی من تو ایرانم و مطمعینا این ب ضرر من تموم میشه از نظر آبرو و این جور چیزا ولی بخدا به جون مامانم نمیتونم جلو خودم رو بگیرم خدا هم دوست دارم
امروز که رفتم بیرون اصلا خودم نبودم یعنی برخلاف همیشه سعی کردم ادم اروم و حرف گوش کنی باشم که نتیجهش هم شد اینکه بهم بگن، مقرراتی،ترسو،بچه مثبت
بابا این چه وضعیه خیلی گیر کردم اصلا دیوونه شدم خسته شدم از این وضعیت خیلی خسته شدم اصلا تکلیفم با خودم روشن نیست
دلمیخوادمثل همه با یکی باشم که میبینم تو یک سایتی نوشته بدبخت میشی ، بیچاره میشی ، مایه ننگ خانواده میشی، رو دست مامان بابات میمونی......
بعد میبینم همه دارن خوش میگذرونن و من کلا واقعععععععا دلم میخواد اخه این نوجونی دیگه تکرار نمیشه
ما تو خانواده مون هم اصلا پسر نداریم فقط * پسرعمه دارم که خونه شون * شهر دیگه هست و دوساله ندیدمش
واقعا جنس مخالف توی زندگیم خیلی کمه
ترجیح میدم رابطهم بیشتر دوستانه باشه یکم هم احساسی باشه
اگه بخوام بنویسم تا فردا طول میکشه...
مشاور عزیز تورو جون مادرت یک بار هم شده خودت جوابم رو بده"!!!!!!بلاخره تو وارد تری به حرفت بیشتر اعتماد هست
البته ممنون میشم دوستای عزیز شماهم اگه چیزی میدونید بگید❤