با سلام و خسته نباشید ..
دختری هستم دانشجوی دکترا ژنتیک، 4 سال هست که با همکلاسم اشنا هستیم و قصدمان هم ازدواج هستش، مشگل بزرگ من این هست که قبلا در روستا زندگی میکردیم و عشایر بودیم خواهرم که متولد 59 بودن فوت میگنن و شناسنامه خواهرم را برای من که در سال 64 به دنیا امدم گذاشتن، راستش همیشه این موضوع در زندگیم برام بدترین زجر روحی را داشته در ابتدا که اشنا شدیم و قضیه خیلی جدی نبود من تاریخ تولد اصلیم را به ایشان گفتم یعنی سال 64, و بعدا هم که قضیه جدی شد به دلیل اینکه کار اصلاح سن شناسنامم را به وکیلی در تهران سپردم که انجام دهد (خودم شهرستان هستم )و این وکیل هم دو سال و نیم من را الاف کرد و اخرش هم کاری برای من نکرد، چون من نه گواهی تولد دارم ونه گواهی فوت خواهرم ، مرتب هم پیگیری میکردم اما همش میگفتن این ماه نه اون ماه درست میشه، اما اخرشم با دعوا و بحث قرارداد فسخ شد.
همکلاسم متولد 67 هستن، و الان با سن شناسنامه ایی من 8 سال به ایشان دروغ گفتم.
الان میخان بیام خواستگاری و من واقعا نمیدونم چکار کنم، خواهشا کمک کنین، چطور بهش بگم، اصلا جرات ندارم مطرح کنم ..
ما واقعا همدیگه را دوست داریم ، و این پسر واقعا من را از صمیم قلب دوست داره و همش میگه موفقیتهای من ب خاطر وجود تو در زندگیم بوده.
تو رو خدا بگین چکار کنم ..
خانوادش اگر بفهمن مطمعنم مخالفت سخت میکنن، نمیدونم چکار کنم گاهی ب سرم میزنه بگم من * بیماری گرفتم و نمیتونم ازدواج کنم ..
خواهش میکنم کمک کنین .
خواهش میکنم خیلی زود جواب بدین ..
در ابتدای اشنایی با هم کمی مشگل و اختلاف نظر داشتیم اما الان یک سال و نیم هست که هیچ مشگلی با همدیگه نداریم، کناره هم هستیم نهایت احترام را به همدیگه میگذاریم و واقعا در زمینه رشته درسی باعث پیشرفت همدیگه شدیم، ایشوندهم پسری بسیار مودب، متین هستین و کاملا مستقل، مصمم و با اراده در عر کاری ..