سلام من۲۱سالمه ۱ساله ازدواج کردم،قبلا هم باهم دوست شده بودیم اون زمونا خیلی باشخصیت و ادم درست حسابی بود ولی نامزد که شدیم،فهمیدم خیلی ادم بیخیال و پرویی هستش کار نداره ونمیره سرکار مدرکش لیسانسه تحصیل کرده هستش ولی جز خودش به هیچی اهمیت نمیده من تودوران نامزدی حامله شدم و پدرو مادرم وقتی فهمیدن خون به پا شد ولی این به خیالش هم نبود،خلاصه نه جشن نه عروسی گرفتن،همه * ارزوهام به دل موند،خلاصه خونه گرفتیم و رفتیم دنبال زندگیمون که هیچی نداشتیم وضعیت مالی بابامم خیلی خوب نبود ولی یه چیزایی خرید،همش دیر میومد خونه و همش دروغ میگفت اینم بگم شوهرم خیلی ادم دروغگویی هستش همش بهم دروغ میگه بعده چن ماه فهمیدم که مواد مخدر مصرف میکنه شیشه وتریاک ومتادن همرو باهم ،تو دوران حاملگی یه دونه بیسکوییت هم برام نمیگرفت فقط از خانواده * خودم انتظار داشت،پدرم خواربار میخرید میاورد،خلاصه خیلی زجر کشیدم الان بچم دو ماهشه که تا الان یه دست لباس نخریده بهش بچه رو خیلی اذیت میکنه بچه خودش راحت میتونه دسشویی کنه(مدفوع)میگه نه بلد نیست دستشو میکنه تومقعد بچه من روانی میشم خیلی عصبی شدم با همه تند رفتار میکنم فقط بچرو اذیت میکنه منو داغون میکنه که میخوام جلو چشاش خودمو بکشم الانم دیگه کلا قاطی کرده اخلاقش بخاطر موادش میره اهن مردمو برمیداره میفروشه پول موادشو جور میکنه خانوادش خیلی ادمای با شخصیتی هستن ازش تا جایی که میتونن حمایت کردن ولی دیگه ولش کردن من خیلی دوسش دارم اصلا نمیتونم یه روزم بدون اون بمونم ولی از یه طرفم عذابم میده تواین سن سرطان روده گرفتم از بس استرس دارم بنظرتون من طلاق بگیرم چیکار کنم جدا شدنم مصلحته؟
خودشم اصلا نمیخواد ترک کنه الکی همش میگه میذارم زمین بدترم میتکنه