سلام، من یه دختر ۱۷ ساله ام من حدودا اوایل مهر ماه کرونا گرفتم و خوب شدم ولی پدرومادرم دیگه نذاشتن برم مدرسه یه دوستی داشتم به اسم پریسا خیلی باهش صمیمیم اون میرفت مدرسه مدرسمون دل بخواهیه یه عده مجازی یه عده حضوری درس میخونن پریسا بهم پیام داد که باید بری مدرسه جزوه بگیری منم مادرمو فرستادم اما جزوه درس دیگمو بهش دادن جزوه درس تخصصی رو ندادن گفتن هنوز معلمشون نداده با اینکه بقیه داشتن منم گفتم ولش کن اگر ندادن از رو پی دی اف میخونم من با پریسا خیلی خوبم الان دو هفتس مدرسمونو تعطیل کردن و کلاسا همه مجازیه از ۸ صبح من باید صبح بیدار شم پریسا بیدار کنم اگر معلما پرسیدن بهش بگم و توی امتحانا عکس ورقه امتحانی خودمو بفرستم که بنویسه من امروز بهش زنگ زدم بیدارش کردم یکم دیر شده بود بهش گفتم که اگر میتونی عکس جزوه رو بفرست چون جاهای مهمشو خط کشیده بود بهم گف ....بخور خودت میخواسی پیدا کنی از یکی بگیری من همیشه باهش مهربون بودم کمکی خواست بهش کردم منم رفتم از همکلاسیم گرفتم بعد گفت بیا بیا برات فرستادم بعد اینکه از همکلاسیم گرفتم من هم عصبی شدم یکم بهش گفتن کار با منت بدرد من نمیخوره خیلی باهم بد برخورد کرد یکبارهم که از سرویس پله خونمون پرت شدم سرم اسیب دید و ام شکست چند دقیقه بیهوش شده بودم بعدش که یکم حالم جا اومد به دخترعمم گفتم تو گروه بگه حالم خوب نیست بعدا جواب میدم اون هم براش مهم نبود بعدش کل همکلاسیام اومدن پیویم حالمو پرسیدن اما اون گفت حواستو جمع میکردی و با اون عده ای که مسخرم میکرد حرف میزد راجع به زیر بغل مار من هم چیزی نگفتم و بعضی وقتام از من خواسته هایی داره که واقعا نمیتونم انجام بدم میگه شماره برادرت رو بده به من یا شماره پسرخالتو نمیدونم باهش چیکار کنم