سلام
من * رفیق قدیمی دارم ک تازگی فهمیدم خیلی دروغگوعه
من اصلا نه از دروغ گفتن ونه از دروغ شندین کلا اصلا خوشم نمیاد
الان فهمیدم این راستشو ب همه گفته الا من
منم خیلی بهم برخورد ولی خب خودمو بی تفاوت نشون دادم
تازه اونم ب من راستشو نگفت
من خیلی بهش شک کردم رفتم از پسرعموش و * نفر دیگه پرسیدم تا از یکی از دروغ هاش مطمعین شدم و رفتم از زیر زبونش کشیدم و متوجه شدم ک خدامیدونه این مدت چندتا دروغ بهم گفته ولی چون داشتیم چت میکردیم حوصله نداشتم بحثو ادامه بدم...
الانم ک مثلا از دهنش کشیدم حرف زاست نزد! دوباره دروغ گفت ولی من چیزی نگفتم(اشتباه کردم)
واینکه این با من میومد بیرون هردفعه ب * بهانه ای گموگور میشد(بخواطر همین بهش شک کردم) بعد فهمیدم میرفته پیش رلش
حتا نیومد * کلمه بهم بگه رل داره یعنی این واقعا بهم برخورد اخه مگه چیه ک ب من ک دوست قدیمیشم نگه!
اونوقت جالب اینجاست ک دوست جدیدمون ک تازه امسال ت مدرسه مونه همه چی رو از سیر تا پیاز میدونست(منم قبلش احساس میکردم * چیزی هست ک اونا میدونن ولی من نمیدونم(ما4نفربودیم))
البته هم که من * چیزایی حدس میزنم ولی حوصله مجازی بحث کردن ندارم
خدایی من فقط نمیدونم کِی حرفاشو ب بقیه گفتم ک الان اینجوری میکنه
خدایی ادم ب خودش شک میکنه
همیشه تو دعواها غیب میشد ولی من چون اون کم سر و زبون بود همش داشتم جای اون حساب طرفو میرسیدم
برای دروغ بودن تک تک حرفاش دلیل دارم
رو دلم مونده ک بهش بگم ببینم چی میخواد بگه
فقط مشکلم اینه ک الان میگه با رلش کات کرده... منم میگم شاید ناراحت باشه ولی برای اینکه جریان کات کردن رلش هم دروغ باشه کموبیش دلیل دارم
خیلی بهم برخورده
اصلا * لحضه ب خودم شک کردم