سلام من زنی 33 ساله متاهل دارای دوفرزند وشاغل هستم وهمسرم هم در یکی از شهرستانها ودر راه دور مشغول به کار هست وماهی یکبار به ما سر میزنه متاسفانه حدود یک سال پیش با شوهرم اختلاف پیدا کردیم وایشون علیرغم مخالفت من وآگاهی از ناراحتی من همه سرمایه زندگی مار و با بی فکری هاش به فنا داد تا حالا چن بار ورشکست کرده ومن با صبوری وپشتکارزندگی هردومون رو دوباره رونق دادم تا اینکه اینبار اخر باهاش طی کردم که اگه بازهم این اشتباه رو انجام بدی من دیگه باهات نمی مونم ولی بازهم چن ماه پیش ورشکست شد ومجبورشد که به شهری دور از من بره وکار کنه تاجبران خسارت کنه ودلم خییییلی شکست چون که عمر وجوانی خودمواینطور هدر دادم در حالیکه باشغلی که دارم می تونم بهتراز اینازندگی کنم تااینکه چن ماه پیش در حیطه شغل خودم با آقایی متاهل ومحترم وآبرومند که از خیلی جهات روحیات مشترکی داشتیم آشنا شدم که این آشنایی متاسفانه یا خوشبختانه به دوستی ختم شد واین دوستی هم تا الان به دوبار رابطه جنسی ختم شده که هم خودش عذاب وجدان داره وهم من .چندین بار به ترک این رابطه فکر کردیم ولی من خیلی بهش وابسته شدم از طرفی هم شوهرم وزندگی وبچه هامو خیلی دوست دارم وراضی به از هم پاشیدن زندگی این آقا هم نیستم ولی فکرشو نمی تونم از سرم بیرون کنم دنبال بهونه هستیم که این رابطه رو زودتر تموم کنیم ولی نمیشه خودشم متوجه شده که بهش وابسته شدم وخیلی هم به خاطر وارد شدن به زندگی من ازم عذرخواهی کرده یکماهی هست که اصلا باهمدیگه تماس نگرفتیم حتی تلفنی ولی همه اش فکر می کنم که احتمالا نتونم خودموکنترل کنم ودباره باهاش تماس میگیرم با اینکه می دونم اشتباهه ......چکار کنم توی بد منجلابی قرار گرفتم