سلام
خسته نباشید
من برای ازدواجم متوسل شدم به حضرت زهرا چهله سوره یاسین گرفتم
روز 38 خانواده همسرم اومدن خواستگاری من حس خاصی بهش نداشتم بعد از تحقیقات مختصری عقد کردیم
تو دوران عقد متوجه شدم بایک زن که 15 سال از خودش بزرگتر بود رابطه داره
گویا از 5 یا 6 سال پیش این رابطه وجود داشته و خانواده ش به خاطر اینکه ترک اون زن بکنه میان بذاش خواستگاری که شاید خوب بشه
به واسطه بزرگترها و قول داد خوب میشه و پایبند زندگی میشه
ما ازدواج کردیم اما یک ماه بیشتر زندگی نکردیم که این آقا درخواست طلاق داد و من مهریه پو بخشیدم و طلاق گرفتیم
دوسال جدا بودیم من نتونستم فراموشش کنم با آنچه خواستگار هم داشتم اما دلم روی زندگیم مونده بود
بعد از دوسال اومد مجددا با عموش و گفت من خوب شدم و توبه کردم و میخوام زندگی کنم
دوباره ازدواج کردیم اما از همون ماه اول بی توجهی هاش شروع شدو
صاحب دوتا بچه شدیم هر یکی دوناه متوجه خیانت هاش میشدم و اونم منو کتک میزد
تو فامیل احترامی نداشتیم چون یک ماه قبل از ازدواج مجدد مچشو با دختر عموش که عروس پسر عموی دیگه ش بود گرفته بودن
کسی حتی جواب سلام منو نمیداد که زن این آقا بودم
بعد از 5 سال زندگی در خونه زن صیغه ایش گرفتمش قول داد خوب میشم
اما دوماه بعدش رفت یک زنی که 6 سال از خودش بزرگتر هست و عقد دائم کرد
خیلی مشروب میخوره
شبها تا دیر وقت خونه نمیامد
حالا من در خواست طلاق دادم
مهریه مو گذاشتم اجرا
حضانت دو فرزندمو دارم
آیا با وجود دوتا بچه درسته طلاق بگیرم؟
این آقا به این زن وفادار میمونه یعنی فقط این بلاهارو سر من در آورده دیگه با این الان خوبه؟
اصلا به من محبتی نداشته یک جمله محبت آمیز بهم نگفته
اما عشق خودش رو به این خانم الان داره داد میزنه و تو اینستا و همه جا قربون صدقه ش میره
من تمام سعیمو کردم تو زندگیم اما حتی یه نگاه بهم نمیکرد