خانوادم گفتند این چیه و چون شهرمون نداشت به زور چیزی که خانوادم خواستند رو خوندم
حالا نوبت دانشگاه رفتنمه هی سرکوفت میزنن چرا اون اول نگفتی
بابام مرده و مردم پشت سرمون خیلی حرف میزنند
به مامانم که میگم من اون اول گفتم من میخوام رشته مورد علاقمو برم تو توجهی نکردی و گفتی اه این دیگه چه رشته ای و به بابام نگفتی یه خونه تو یه شهر دیگه که این رشته رو داره اجاره کنه بعدش در میاد میگه تو اصلا همچین حرفی نزدی
الانم که میخوام رشته مورد علاقمو بخونم به دختر عموم سپرده براش کتاب بیار اونم کتابای رشته خودشو آورده میگه بخون
خودم چند باری تو اینترنت و ت شهرمون پیگیر کتابا شدم اما خطرناکترین منطقه شهرمون داره به مامانم گفتم گفت همون کتابا خوبه حالانمیدونم چیکار کنم
به نظرتون بزارم وقتی که نتایج کنکور اومد بگم تقصیر خودتون بوده کتاب اشتباهی برام آوردین و یه سال دیگه بخونم چون الان دیگه وقتی نیست و اصلا برا من دانشگته رفتن تو سن بالا مهمه چون میخوام پخته تر بشم
یا دلو بزنم به دریا برم منطقه پر خطر شهرمون کتابارو بگیرم