سلام من جوانی ۲۶ ساله هستم همسر(نامزد)من ۱۸ سالشه من ساکن کیش هستم و اون ساکن مشهده دختر همکار پدرمه ما هم ساکن مشهد بودیم اما بعد از بازنشستگی پدرم به کیش مهاجرت کردیم و خانواده همسرم برای سفر به کیش اومدن و اونجا من دیدمش و عاشقش شدم البته قبلا هم گفته شده بود که دختر خوب و نجیبی هستش و بعد رفتن اونا ما به مشهد رفتیم و خواستگاری خانمم اونها اولا مخالفت کردن چون راه دوره اما با اصرارهای ما قبول کردن و ازدواج کردیم اما الان که یک سال هست تو عقدیم من برای شب یلدا به مشهد اومدم و خونه پدر خانمم مهمان بود عمه و شوهر عمه همسرم
عمه خانمم ۱۰ سال از شوهرش بزرگتره و طبق گفته های خانمم چشمش دنبال پول عمه بوده شوهر عمش خیلی بهش نگاه میکنه و گاهی چشمک میزنه بهش و صورتش رو کج میکنه اما خانمم سرش پایینه و نگاه نمیکنه به مادر نامزدم گفتم نمیخواستم نامزدم ازم دلخور بشه مادرش گفت اون کلا بیماره و بدچشم رو همه نظر داره حتی رو خواهر خانمم که دوتا بچه داره حالا نمیدونم چکار کنم با این بشر یکمم بدبین شدم به خانمم اما باز عذاب وجدان میگیرم که نکنه واقعا عیب از اون شوهرعمشه