من یه زنم با یه بچه و زندگی خوب
پارسال عاشق شدم هرکار کردم نتونستم جلو خودمو بگیرم اون طرف دوست شوهرم بود باهاش وارد رابطه شدم. میخاستم از شوهرم جدا بشم چون عاشقش شده بودم ولی اون نذاشت بعد یه مدت هم رابطه رو قطع کرد چون میگفت میترسم بفهمن
اون اهل هرکاری بود کلن میگف حیف شوهرت دوستمه وگرنه من از جونم نمیترسم هرکاری میکنم
من اون موقع خل شده بودم همش میگفتم این خیانت نیس چون من عاشق شدم.حالا میفهمم ک بدجور خیانت کردم
حالا که رابطه ای هم نیست ولی من دارم از پا درمیام از ترس از احساس گناه
اون هنوز باشوهرم صمیمیه کارگر مغازه شوهرمه من میترسم از اینکه لو بده منو چون اون خودش چیزی برا از دست دادن نداره ولی من پشیمونم و زندگیمو نمیخام از دست بدم.اگه اون حرفی بزنه برامن چیزی نمیمونه من چیکار کنم؟