سلام عزیزان.
من دختری ۱۵ ساله هستم. همه بهم میگن خیلی باهوشم. اما مشکلی که من دارم اینه که احساسات مردم رو درک نمیکنم. وقتی دوستم بهم میگه من عاشق کسی شدم اصلا درکش نمیکنم که چرا یک نفر باید عاشق بشه و یا ازدواج کنه. مگه نتیجه ازدواج چیزی بیش از تولید مثل هست؟. تا حالا به کسی علاقهمند نشدم یکبار فک کنم از یکی خوشم اومد اما اون خیلی اجتماعی و کم فکر بود. به انسان ها علاقه ندارم و عشق رو فقط به شغل های جنایی احساس کردم. درسته من علاقه وصف ناپذیری نسبت به حل مسئله های جنایی دارم و هدفم کاراگاه پلیسه. از احساس تنهایی هم لذت میبرم و علاقه ای به چیز های رمانتیک ندارم. تو مدرسه لقب شرلوک هلمز رو بهم دادن که خیلی خنده داره.
با اینحال خانوادم ازم انتظار * دختر رئوف و رمانتیک رو دارن که خیلی بیشتر عادی باشه. وقتی هم بهشون میگم این خود منم باور نمیکنن. مادرم با هیجان درمورد * لباس یا * چیز زنونه حرف میزنه و من که دست خودم نیست با بی ذوقی گوش میدم. اما کافیه بشنوم * جا گروگان گیری شده... ذووووق... پدرم که اخرین بار بهم گفت معلوم نیست تو دختری پسری یا چی؟ .... درکش نمیکنم اون که میدونه من دخترم!. خیلی نگرانن چون فکر میکنن من در اینده دنبال خطر میرم و خودم رو توی دردسر میندازم. که البته درسته!... چطور بهشون ثابت کنم که من همینم که هستم؟
ممنون☆