مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

مشکل من با زندگی و مخصوصا خانواده پدریم ک باهام پدرکشته گی دارن

268 بازدید
سوال شده ژان 15, 2021 در مشاوره رایگان فردی توسط Nak
سلام
من احساس میکنم خانواده پدریم از من و پدرومادرم و برادرم تنفر دارن
واقعا رفتارشون ادم رو دیوونه میکنه
دوسال پیش ک خونه عمه ام پیش دخترعمه ام خوابیده بودم صبحش مادربزرگم اومده بود خونه شون منم زود بیدارشده بودم و خودمو زده بودم ب خواب بعد مادربزرگم و عمه ام داشتن درباره * نفری چنان بدوبیراه میگفتن ک من گفتم خدا میدونه اینی ک دربارش حرف میزنن چه عفریته ایه بعدش تو وسط حرفاشون متوجه شدم اون همه غیبت و بدوبیراه همش درباره من بوده...منی ک فقط10سالم بود...دلم شکست اما چشم پوشی کردم

من و دخترعمه ام عین خواهر بودیم براهم شب و روز پیش هم میخوابیدیم یا اون خونه ما یا من خونه اونا هروقت اون خونه ما بود مامان بابام خوب بهمون میرسیدن ولی * بار اون اواخر ک رفتم خونه شون موقع شام بود منم خیلی گرسنم بود گفتم شاید هنوز غذاشون اماده نشده ولی یهو دیدم عمه ام برا دوتا دخترعمه هام و خودش غذا اورد گفت برن ت اشپزخونه بخورن اون شد ک دیگه از دخترعمه ام هم زده شدم...خلاصه منم گرسنه رفتم خونه مون... البته قبلا فقط درحد این بود ک هی عمه ام ب من بگه چقد کم غذا میخوری اما چاقی منم کلا گوش نمیکردم بهش برام عادی بود ک بهش گوش نکنم

خلاصه همه شون باهم اینور اونور میرن و اینا
ولی اون یکی عمه ام خیلی باهام مهربون بود و برام کتاب و لباس و اینا میورد هرچند ک اون هم برای دخترعمه ام همیشه بیشترو قشنگ تر میورد ولی اونقد ک دوسش داشتم ب چشمم نمیومد

چن ساعت پیش خیلی احساس تنهایی کردم و تو دلم دعا کردم ک یکیشون زنگ بزنه ک بریم بیرون ولی وقتی گوشیمو چک کردم دلم خواست گوشیمو پرت کنم ب دیوار
عمه ام استوری گذاشته بود کلِ کل خانواده پدریم ت خونه باغ عمه ام اینا جمع شده بودن و جالب اینه ک تک تک شون نیش شون تا بناگوش بازبود
قبلا ک واتساپم جیبی بود ابن بلال خوردن و تولداشون بدون ما رو برام هاید میکرد ولی من میدیدم
بعد دیدم خیلی ناراحت میشم رفتم واتساپ معمولی نصب کردم و الان دبدم حتا برام هاید هم نکرده بود!!!!!!!
یعنی ب وضوح خواسته منو ناراحت کنه!!!!!  
من که فقط12 سالمه!!!
نمیدونم مرضشون چیه واقعا؟!

من تک تک اونا رو هرکدوم یا یک سال یا دوساله ک ندیدم
واقعا تعغیر کرده بودن
همه شون هم پوشش شون هم قیافه هاشون
انگار دیگه برام غریبه هستن!
خیلی بهشون حسودی میکنم
ما هروقت میریم صحرا تنها هستیم و من خانواده های پرجمعیت رو میبینم دلم اب میشه ولی * مدت هم با دخترعمو مامانم اینا میرفتیم ولی بچهای اون دوست داشتن با اقوام نزدیک خودشون باشن....

خیلی ازشون متنفرشدم ولی هنوزم نمیدونم چرا کنار این تنفر شدید دوسشون دارم حتا اون عمه بدجنسم هم اگ الان زنگ بزنه میبخشمش
دوست صمیمیم هم منو ب * پسر فروخت و الان ندارمش دیگه
مامان بابام هم رابطه شون دیگه خوب نیست
مامانم جدیدا الکی اعصابش خورده
بابام هم * روز بهم فوحش میده * روز مث بچها باهام حرف میرنه
دیوونه شدم
اخلاقم خیلی تعغیر کرده
از * دختر شوخ و پرحرف شدم * دختر ساکت و تنها


من دیگه خسته شدم از این زندگی

تو همه * مسابقه ها میبازم دیگه خسته شدم

همش دعوا همش رفتارای عجیب غریب

خسته شدم

دلم میخواد همون عمه هام یکیشون اینو بخونه بفهمه اگه اینقد دشمنی نکنه شاید من تو بین این همه بدبختی جمعه ها بتونم2ساعت شاد باشم
1 پاسخ
پاسخ داده شده ژان 19, 2021 توسط بی نام
میشه یکی بگه من چیکارکنم؟؟؟
مامان بابام هم هرروز دعوا میکنن و به همدیگه تیکه میندازن
دیگه خسته شدم
به مشاوره آنلاین روانشناسی خوش آمدید، مکانی برای پرسش سوال و دریافت پاسخ از دیگر کاربران و مشاوران مجرب و منتخب کانون مشاوران. مطالب با مضامین توهین آمیز به ادیان، دین اسلام و عقاید و استفاده از کلمات رکیک را گزارش دهید تا حذف شود.
مشاوره تلفنی حضوری آنلاین
۰۲۱-۲۲۲۴۷۱۰۰
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

17,054 سوال

27,809 پاسخ

29,372 دیدگاه

2,517 کاربر

سوالات مشابه
29 پاسخ 31,044 بازدید
1 پاسخ 332 بازدید
4 پاسخ 428 بازدید
5 پاسخ 894 بازدید
1 پاسخ 157 بازدید
5 پاسخ 14,908 بازدید
2 پاسخ 249 بازدید
2 پاسخ 459 بازدید
2 پاسخ 203 بازدید
...