من یه دختر ۱۳ ساله م
یه پسر ۴ سال پیش بهم گفت عاشقمه و می خواد وقتی بزرگ شدم با هم ازدواج کنیم ، من فقط ۹ ساله م بود ، هیچ احساسی نداشتم ، بهش گفتم نه
من می شناسمش با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم
الان هر شب بهش فک می کنم و خودمو سرزنش می کنم که چرا گفتم نه ، از فکرش خوابم نمی بره، نمی دونم چی کار کنم
دیگه هم نمی تونم ببینمش از اینجا رفتن(قبلا همسایه مون بودن)و الان دیگه نمی تونم بهش بگم دوستش دارم ، لطفا کمکم کنید ، من واقعا دوستش دارم
لطفا نگید این ها هیجاناتی نوجوانیه من اصلا قبول ندارم ، بالاخره انسان عقل و شعور داره ، تازه من کسی نیستم که بزارم هیجان غلبه کنه بهم ، الان فقط مشکلم اینه که من دوستش دارم ، اون نمی دونه که من دوستش دارم واقعا می دونه و این منو عذاب میده
لطفا کمکم کنید