من خیلی حالن بده من چهارده سالمه عاشق شدم طرفم عاشقم بود مامان بابام فهمدن تهدید کردن طرف با وجود تهدیدات پام وایساد این سری گیر افتادیم اما من وایسادم گفتم دوسش دارم و اون ترسید هیچی نگفت مادرش دروغ به مامانم یه سری چرتو پرت کفت یه ماه کذشت بدترین ضربه دنیا خوردم خودکشی فکر کرم خودزنی میکردم اون تنعا کسی بود مه ارومم میکرد الان برگشته با چندتا حرف قامعم کرد لی من حسم بهظ رفته هنوزم دوسش دارم عاشقشم ولی خالم خوب نیس هنوز مرگ میخوام همش میخوام بگم چرا اون نگفت دوسم داره چرا پشتم نبود و کنار کشید بعد یه ماه اومد اونم هم سن منه ترسوئه خیی من چیکار کنم افسردم خیلی دوسش دارما ولی نمیدونم چرا مرگ میخوام همش یمگم بره درحالی که قلبم نمیخواد که اون بره
توروخدا زودتر جوابمو بدین حالم بده ممکنه به فکر خودکشی برسم تا تلانم رفیقم که مثل آجیمه منو نگه داشته