سلام.من بیست و هفت سالمه و شوهرم بیست و شش سال.الان دوماهه ازدواج کردیم البته بعد از سه سال عقد و مشکلات سربازی ک هنوز ادامه داره و اختلافای خانوادگی در مورد مراسمای دوران عقد و کوتاهی خانواده ایشون و یکبار اقدام من بخاطر فحاشی ایشون برای طلاق.مشکلم اینه ک ایشون میگن ک من شخصیتم صفر و صده یا یکی رو خیلی میخوام یا میزنم نابودش میکنم.تو بحثی ک تو شب عروسی بینمون پیش اومد این بود ک داماد ما ک مثل برادرم بود شب عروسی بخاطر نبود پدرم جلوی همه سر منو از رو چادر گرفت تو سینه ش و پدر ایشون وسط عروسی داد زدن ک این قباله تون دیگه عروس مال ماست برید...ایشون شب عروسی بعد رفتن همه شروع کردن داد و بیداد ک شما بی آبرویید.دیگه نمیخوامت تو نجسی.پدرم جای من داد زد.منو بی ابرو کردید تو مجلس و شروع ب فحاشی ب من و خانوادم.ک منم ب ناموس دامادتون * روز زهرمو میریزم.البته ایشون سربازن و من با نظم و بدون برنامه بودنشون هم مشکل دارم.
بعد میگه تو باید تو هر بحثی پشت من باشی ن ک از خانوادت حمایت کنی.
واقعا مشکل از منه؟من میگم طرفی هستم ک درست میگن.باید باوجود بددهنی ایشون ساکت باشم تا هرچی میخوان بگن بعد بگم من ناراحت شدم لطفا بددهنی نکن......نمیدونم علت درستی برای جدایی دارم یا مشکل از منه.لطفا راهنماییم کنید.ممنون