سلام من 17 سالمه و نمیدونم ایا واقعا دخترم یا نه. چون ذهنم زمخت تر از بقیه دختر هاست نمیدونم واقعا... که پسر هستم یا دختر و بخاطر جامعه هم نیست من عقایدم دخترونه نیست یک جور هایی ... و با خانوادم مشکلات زیادی از لحاظ عقیده ای دارم مادر من مدیر مدرسه توی روستاست و دید ب شدت وحشتناکی به جامعه پیدا کرده و اصلا منو درک نمیکنه. خیلی راحت به عقیده های من توهین میکنه و هر عکسی رو که میبینه قضاوت میکنه. بیرون که میرم اگر تو بازار صدای چنتا مرد بیاد از اونجا فرار میکنه و میگه الان میدزنمون الان فلان ... اگر مثلا یکی از دوستام موهاش رنگ باشه میگه این دختر خرابیه و دیگه باهاش نگرد در حالی که نمیدونه اون * دختر پاکه که خاسته موهاش اون رنگی باشه که دوست داره ... دوستای هم سنم با اتوبوس میرن میان. من نمیتونم تنها برم اگر به زور التماس پس از سال ها بزاره برم بیرون همممش بهم زنگ میزنه منم عصبی میشم و نمیتونم راحت باشم . به خدا من جای خلوت نخواهم رفت و جاهای بد نمیرم . لباس تنگ نمیپوشم همه * لباسام کشاد هست و اصلا ارایش ندارم . تاحالا هیچ خطایی از من سر نزده. میدونم که مادر پدر هستن و نگران من هستن ولی من واقعا داغون هستم داغون شدم از طرز فکرشون. من اسممو دوست ندارم دینمو دوست ندارم. و زندگی منه داره 18 سالم میشه و به بلوغ فکری دارم نزدیک میشم میدونم چی بده چی خوبه. میدونم کجا برم کجا نرم. میدونم کی به نطر خوبه کی واقعا خوبه. من میتونم با خونه موندن کمی کنار بیام. ولی عقایدشون خیلی عصبیم میکنه . قضاوت ... وای اون دختررو دیدی اینطوری بود ؟؟ اخه مادر من به ما چه ربطی داره تو نمیدونی تو زندگیش چی گذشته. درکش صفره، خودخاهه. رفتم پیش مشاور باهاش حرف زد که در هفته * بار خودم میتونم برم بیرون و مشاور گفت گاهی اوقات بچها نیاز دارن برن بیرون ولی الان باز داره قلدری میکنه. میخاستم ببینم چیکار میتونم بکنم که * کمی عقایدش رو اصلاح کنم و در اصل هر دو طرف راضی باشیم. از این دید بد در بیان ... من با هر کسی که حرف زدم گفته ببین برو پیش مشاور مامانت واقعا داره داغونت میکنه و واقعا همینطوره میدونم نگرانن ولی من چطوری قراره تو دانشگاه ادم اجتماعی به نظر بیام وقتی تو خونه زندونی بودم. هر جا میرم مامان بابام باید پشت سرم دراز شن. دوسشون دارم ولی احساس میکنم این بدن فقط دست منه. مال من نیست. نیاز دارم بفهمم مشکل کجاست و سریع تر حلش کنم. اخه اون بار هم به زور بردمش مشاوره بعدشم بابام در رفت. مشاور فقط با مادرم صحبت کرد . همیشه فقط از لحاظ مالی ساپرتم کردن هیچوقت مهکم بغلم نکردن و بگن هر شکلی که هستی دوست دارم همیشه تا به گریه افتادم بغلم کردن ... هیچ مهبت واقعیی ندیدم مادر پدرم با هم هیچ مشملی ندارن بیش از حد رو منو برادرم حساس هستن با اینکه 18 سال برادرم رو میشناخت چون لباسش بو دود میداد فکر کرد سیگار میکشه ... و بعد فهمیدیم جایی بوده که کسی که نمیشناختتش سیگار کشیده ... کلاس پنجم اشتباهاتی کرد ولی من اصلا ... من پاک پاکم و علاقه ای به این چیز ها ندارم ولی مادرم تو روستا ضربه دید بین موادی ها و سیگاری ها ذهنیتش عوض شد ... و در نهایت جنسیت من چیه ... ؟