عاشق دختری بودم خیلی دوسش داشتم همه زندگیم وارزوهام رو با اون برنامه ریزی کرده بودم طوری که بدون اون هیچ هدف و برنامه ای نداشتم همه چی خوب بود نمیدونم چی شد اما خودکشی کرد بعد از اون جریان هیچ چیزی نه خوشحالم میکنه و نه برام جذابیتی داره هیچ انگیزه ای برای زندگی کردن ندارم همش عذاب میکشم ثانیه ای نیست که از یادم بره لحظه ای نیست که بهش فکر نکنم افسرده شدم چندبار به خودکشی هم فکر کردم اما میترسم اینکار بکنم نمیدونم چکار بکنم در بی رحم ترین و ترسناک ترین افکارم هم فکر نمیکردم همچین بلایی سرم بیاد چکارکنم