سلام خدمت روانشناس عزیز
من یه دخترم با شوهرم یک ساله نامزد کردیم
از دوشنبه شب این هفته ازش ناراحت شدم چون یه چیزایی گفت شدید بهم بر خورد
شب دوشنبه داشتیم حرف میزدیم گفت منو تو فقط رلیم / منم گفتم باشه
فرداش هم شروع کرد به توهین کردن به خودم گفت تو نفهمی ؛ بیشعوری ؛ اسگلی؛ و از این حرفا
دیروزم هم به خانوادم توهین کرد که دیگه دوام نیاوردم و وقتی به مامانم توهین کرد به مامانش توهین کردم ولی وقتی اسم بابامو اورد دیگه ساکت شدم و چیزی نگفتم و به پدرش توهین نکردم
بهم گفت تو مغروری اما من اول معذرت خواهی کردم واقعا خیلی خیلی خودمو شکستم با اون همه توهین بازم من معذرت خواهی کردم
الان میگه از چشمم افتادی و فلان و منم برگشتم گفتم چیه کس دیگه ای زیر پاته ......
الان باهام بازم بد حرف میزنه میگه من دوست دارم فوش بدم بهت
من واقعا نمیتونم دوام بیارم چون خیلی زود حرف بهم بر میخوره
هرچی میخوام بگم میگه دهنتو ببند ؛ خفه شو و حرفای ناموسی
الانم دیروز بعد از معذرت خواهی برگشت بهم گفت تو دختری من هر چی گفتم باید چیزی نگی
من توهین کردم تو هم باید توهین کنی
میگه گوه های زیادی میخوری و فلان و بهمان
ولی تنها چیزی که من میگم اینه که زیر ظلم تو نمیرم من دوست دارم مستقل باشم
اونم گفت بجای اینکه تورو بگیرم که بچه * خانواده ای میرفتم از دخترای خیابونی میگرفتم
در ضمن شوهر من خیلی خیلی مغروره میگه هرچی گفتم بگو چشم
هرچی من بگم باید تو خونه اجرا بشه و حرف باید حرف من باشه
من چیکار کنم ؟
۲ بار هم از قرآن استخاره کردم که برم جدا شم اما نتیجش بد اومد و گفت انجام نده
چیکار کنم ؟
توروخدا میشه بهم کمک کنید