سلام
سیزده سال دارم
احساس میکنم زندگیم و نوجونیم داره حدر میره
خسنه شدم خیلی خسته شدم
پارسال فکر میکردم تا سال1400واکسن میاد و همه چی تمام میشه...الان چیزی تا1400نمونده و واقعععا هیییییچی نشده
همه چی بدتر و بدتر شده
از همه چی خسته شدم
کلافه شدم
چرا اینقد دنیا بده؟هیچی بهتر نمیشه و همممه تعغیرات و اتفاقات بد هستن
من صمیمی ترین دوستم(هستی)ک7سال بهترین دوستم بود رو از دست دادم
الان با یکی دیگ دوستم خیلی دوسش دارم ولی اصلااااا ب پای هستی نمیرسه
دخترعمه ام رو هم از دست دادم...دخترعمم و من هیچ فرقی نداشتیم و تک تک احساسات و علایقمون مثا هم بود و دیگ نیست
من نه تنها دخترعمه بلکه کل خانواده پدریم ذو از دست دادم.
خانواده مادریم هم همه نوه ها دهه نودی هستن هرچند با اوناهم50.50هستیم
این عید مضخرف
ازش متنفرممممم
حتا شبکه منوتو هم دیگ برنامه * عیدش بخواطر کرونا مضخرفه
من قراره کل دبیرستان دوره اولم توی دوران کرونا باشه
ب این میگن زندگی یا زندانی؟
از12سالگیم ت خونه هستم و حداقل تا15سالگیم ت خونه باید بمونم بابا این چیه این اصلا زندگی نیست
این دوران دوران اصل نوجونی هیچوقت تکرار نمیشه و منم هیچوقت تجربه نمیکنم
دیگه اصلا و ابدا حوصله درس و مدرسه و حتا تقلب کردن هم ندارم
اوایل اموزش انلاین تا دی ماه همه درسامو میخوندم و جواب میدادم فقط گهگاهی تقلب میکردم
بعد از دی ماه فقط تقلب میکردم
این هفته اصلا سر کلاس نرفتم
اصلا نمیدونم چقد از کتاب رو خوندیم ک البته من نخوندم
امروز خودمو زدم ب خواب حتا حضوری هم نزدم!!
اصلا انگیزه ندارم
دارم اضافه وزن میگیرم ولی تا قبل از این روزا هیچوقت چاق یا خیلی لاغر نبودم و همیشه وزن و اندامم مناسب بوده اما الان دارم چاق میشم
حالم از خودم بهم میخوره چون دم عیده و حتا حال ندارم برم حمام
حال ندارم پیام بدم ب دوستام
حال ندارم برم ت گپ های روبیکا چت کنم
حال ندارم حتا دوکلمه جواب بدم وقتی کسی ازم چیزی میپرسه
نقاشی ک بهترین کار زندگیم بود!نمیخوام زیاد از خودم تعریف کنم ولی سال98دوربر اذر ماه بود ک استادم بهم گفت (بزرگ ک شدی مثل لئوناردو داوینچی میشی)اما الان؟الان من از زمستون98تاحالا نقاشی نکشیدم!
اول ک تا ازمون تیزهوشان ایییینقدر خرخونی کردم ک کلا نقاشی رو فراموش کردم
وقتی هم تیزهوشان دادم کلا میلی ب طراحی چهره نداشتم
بعدش هم تیزهوشان قبول نشدم!
بعدهم مهر بود ک دیدم دوست صمیمیم صد و هشتاد درجه تعغیر کرده!
ناهایتا گندش دراومد و من بهمن ماه مجبور شدم باهاش قطع رابطه کنم چون با همین سن کمی ک داشت ت پسرا غلط میزد... هر پسری رد میشد این بهش پا میداد... الانم خیلی رل داره.... !
و مامان بابای من همه شو فهمیدن!
قبلش هم * اتفاقی افتاد ک باعث شد دلمو بشکنه
خیلی ادم عصبی و غبرقابل تحملی شدم
همش عصبانی هستم
خیلی خودخواه هستم
خیلی همیشه میخوام اول و بهترین باشم بخواطر همین ت مسابقه خودمو جنازه هم میکنم تا برنده باشم
ادم مغروری هستم ولی الان حس میکنم زیادی مغرور و عصبانی و خودخواه شدم و اینم بگم ک وقتی قرنطینه شروع شد تا الان رفتارم * تعغیر اساسی کرد ک پویش ندارم
از بیرون ادم ارومی شدم...خیلی اروم... کم حرف
کم حرف شدنم رو دوست دارم
ولب اروم شدنم رو نه
قبلنا خونه دوستم(هستی)ک میرفتم مامانش بهم میگف(جنک..(* اطلاحه ک یعنی خیلی فضول باشی مث جن))ولی الان داییم چن بار رفتیم بیرون بهم تیکه انداخت گفت فکت خسته نشد ازبس حرف زدی...یا چن روز پیش یکی از دوستای قدیمی بابام زنگ زد درمورد من پرسید و بابام گفت من همینجور ساکت ارومم سرم ت کار خودمه....
من واقعععا از ادمای اروم بدم میاد چون خیلی رو مخن!
و الان ب خودم میگن اروم!
از گوشیم هم خیلی خسته شدم
از همه پیام رسان ها از همه اپیکیشن ها و کلیپ ها
اینقد بی حوصله شدم ک با محل نذاشتن داداشم روهم ناراحت میکنم
خسته شدم
سرگروه ریاضیم ولی دیگ ایتقد خسته ام ک خودم هیچی ریاضی نمیخونم و حتا نمیدونم درس چندیم و مطمعینم چن روز دیگ تعویضم میکنن...
لطفا * روانشناسی چیزی ب من کمک کنه حالم خوب باشه.
.واقعا خستم...حال ندارم