سلام دختری ۳۸ ساله و مجرد هستم که دبیر میباشم و مقید به اصول مذهبی. پدرم کاملاً برعکس عیاش و مشروب خور و بد دهن و آماده پرخاشگری در خانه است و چه قبل و چه بعد از فوت مادرم نسبت به تامین مخارج و پرداخت نفقه بی توجه بوده و در عوض در جمع رفقای زن و مرد عرق خور خرج تفریح و تفرج کرده در فامیل هم جوری جلوه داده که چون ما همکاری نمیکنیم و در واقع از ارث خود نسبت به مادر مرحومم نمیگذاریم و پس انداز خود را در اختیارش نمی گذاریم بچه های بد و نافرمان و بی محبت هستیم و همه با ما قطع رابطه کرده اند. اما خودش هر شب مست از عیاشی و هم خوابی با زنان صیغه ای می آید و می گوید به تو مربوط نیست و در فامیل هم وانمود می کند که بچه ها نمیزارن زن بگیرم.
خلاصه با رفتار دو گانه و بازی دادن هایش همانطور که مادرم را بیمار کرد تا موجب شد زود از دنیا برود همان رفتارهای ضدونقیض را برای آزار و شکنجه روحی ما هم استفاده میکند و به خواهرم نفقه نداده و مدام قصد بیرون کردن ما از خانه دارد. واقعاً نمیدانم چه کنم دیگر از همه مردها گریزان شده و حس چندش و بدی دارم. نمیخواهم روانم خراب شود.