من فقط برای همین یه دلیل زندگی میکنم
الان سیزده سالمه
میدونم زوده برای انتخاب رشته ولی دارم سعی میکنم از همین الان تصمیم بگیرم
من در زمینه های خیاطی،نقاشی،نوشتن و گویندگی علاقه و استعداد دارم...
که البته ترجیح میدم خیاطی و نقاشی رو بیشتر بچسبم
ولی خانواده من جوری هستن که اگه بخوام راضیشون کنم برم کلاس خیاطی مجبور میشم بگم از نقاشی بدم میاد که بتونم برم دنبال خیاطی
یا مثلا مامانم خیییلی اسرار داره برم رشته تجربی در صورتی که خودم ممتتننففررمم متنفر واقعا متنفرم
تنها چیزی که من رو زنده نگه داشته عشق و علاقه به هنر هستش
و من آرزو دارم که دبیرستان برم هنرستان
ولی مامانم میگه فقط یه مشت دختر اهل دوست پسر و خنگ و... توی هنرستانن
من مذهبی هستم ولی خونوادم زیاد نه
ولی روی فرهنگ و آبروی ما خیلی حساسن
مامانم میگه اگه بری هنرستان آبروش جلوی همه میره
میگه همه میگن دخترش خنگ بود مه رفت هنرستان
ولی من عاشق هنرم
با تمام وجود دلم میخواد برم هنرستان
هر زمان حتی بهش فکر هم میکنم گریم میگیره چون میدونم مامانم نمیذاره...
من فقط به عشق هنر زندم و اگه مامانم نذاره ترجیح میدم بمیرم×