درود فراوان. من پسری ۱۴ ساله هستم.من از بچگی با بزرگترین مشکلات ممکن مبارزه کردم.الان هم همین کار رو ۱۰ ساله دارم ادامه می دم.هنوز مشکلات از در و دیوار می ریزه ولی من تا ۱۲ سالگی می تونستم خیلی خوب با مشکلات مبارزه کنم تا جایی که مشکلات دیگه خیلی پیچیده شدن و زیاد شدن و توی هم گره خوردن که احساس می کنم سیستم اصلی مغزم هنگ کرد که از اون به بعد همیشه صدای دعوای دو نفر توی گوشم بود:قلبم و مغزم. این قدر این خود درگیری های ذهنی ادامه پیدا کرد تا به جایی رسید که سکوت محض شد ... واقا انگار مغزم خاموش شد و الان با توجه به این که درسم خوب بود ولی الان حتی حوصله * تقلب کردن هم ندارم یعنی حوصله * هیچی رو ندارم . مادر پدرم خیلی مشغول کار هستند . کارم به جایی کشیده که حتی از زندگی کردن متنفرم.خیلی وقته اینقدر بی روح شدم حتی یک لبخند الکی هم نزدم.حتی هر روز صبح که پا می شم و می بینم زندم کلی لعنت به زندگی و خودم می فرستم که چرا هنوز زندم.اصلا نمی دونم واقا چه اتفاقی برام افتاده واقا مغزم کار نمی کنه و کاملا بی روح شدم. لطفا کمک کنید کم کم دارم به فکر خودکشی می افتم