سلام
تازه وارد ۱۴ سال شدم
امسال توی کتاب تفکرمون راه های کنترل خشم رو بهمون یاد میدن
معلممون روانشناسی خونده و از تهران هست
ولی من نمیخوام خشمم رو کنترل کنم
میخوام تا زمانی که پیش مامان و بابام هستم تمام خشمم رو روشون خالی کنم
چون اشتباه کردن
چون حقشونه
نباید وقتی کسی شرایطش رو نداره بچه دار بشه
وقتی کسی بلد نیست نیاز های بچهش رو رفع کنه بچه دار شه
نباید وقتی کسی خودش درست تربیت نشده بچه دار بشه و بچهش رو هم با همون روش تربیت غلط تربیت کنه
آخه الان چرا مامان بابای من اینکار میکنن
چرا منو به دنیا اوردن
چرا رخت خواب من هرشب قبل خواب باید از اشکام خیس خیس باشه
امسال از خدا قول گرفتم بمیرم
چون نمیتونم خودکشی کنم
چون گناه داره
اما به نظرم قیافه مامان بابام بعد مرگم خیلی دیدنیه
من هرگز آرزو نمیکنم مامان بابام رفتارشون رو درست کنن که به هم نزدیک بشیم
من دوتا آرزو میکنم
یا من زود تر بمیرم
و یا اونا بمیرن من راحت بشم
واقعا دیگه نمیتونم
میترسم وقتی بزرگ شدم بچه دار بشم
چون میترسم بچهای که به دنیا میارم مثل خودم بشه
نمیخوام نسل افتضاح مامان بابامو ادامه بدم
من نمیخوام تا زمانی توی این خونه زندگی میکنم خشمم رو کنترل کنم
میخوام به زن و شوهری که لیاقت اسم مامان بابا رو ندارن بفهمونم که ازشون متنفرم...