سلام وقت بخیر.من دختری ۲۰ساله هستم که در ۱۷سالگی با پسری که چندروز از خودم کوچیکتره تو فضای مجازی اشناشدم.ایشون پیشنهاد داد ولی من اوایل اصلا قبول نمیکردم مثل بقیه پیشنهادای مجازی وواقعی قبل از اون. تا اینکه بعد * مدت دوباره پیام داد و کلی اصرار کرد ک فقط باهم اشنا بشیم ن دوستی و من چون تو ایام تعطیلات بود بخاطر تنهاییوبیشتر واسه اینکه سرگرم بشم قبول کردم. حتی بااینکه قبول کرده بودم اما بازم همش میخواستم از بودن باهاش فرار کنمو بهونه میاوردم.اصلا بهش توجه نمیکردم چون تو قید اینجوررابطه ها نبودم.هرموقع ازم عکس یا تماس تلفنی میخواست همش یا بهونه میاوردم یا با اکراه انجام میدادم.اینم بگم ک ما هردو از شهرهای مختلفی هستیم و براحتی امکان دیدن همدیگرو نداریم.خلاصه با گذشت حدودا یکسال حس کردم دارم بهش وابسته میشم جوریکه اگه یکم دیرپیام میداد باهاش قهر یا دعوامیکردم.خودشم ازاین رفتارم تعجب میکرد. اونموقع درسته که اهل دوستی نبودم ولی اینکار زیادم برام قبح خاصی نداشت تا اینکه من تو * دوره اززندگیم انگار ک متحول شده باشم از کارم مقابل خدا و خانوادم احساس شرمندگی و پشیمونی زیادی کردم.خیلی وقتا باهاش کات کردمو دوباره پیام دادم اصلا تحمل ندارم ازش بی خبرباشم.هردومون همدیگرو دوس داریم و تو خیلی چیزا باهم تفاهم داریم.تقریباهم بهش اعتماددارم چون درحد همون مجازیم تاجایی ک بتونه زیاد هوامو داره.بهش گفتم اصل رابطمون گناهه ولی اون میگه شایدجوری بشه که بهم رسیدیم پس این اشنایی لازمه.من هم وابستشم هم عذاب وجدان شدید دارم دیگه خسته شدم از اینهمه تناقض تو تصمیما و رفتارای خودم.درضمن بخاطر درگیریهای فکریم ۲ساله ک پشت کنکور موندم و نمیتونم درس بخونم.واقعا ایندم درخطره و نمیدونم چیکار باید بکنم.ببخشید حرفام طولانی شد.خواهشا راهنماییم کنید ممنون