Question

.......................

Answer 1

برو به درست برس باو چه میدونی عشق چیه تو این سن

Answer 2

کار به کل مطلب ندارم
ولی اینکه ده سالگی وارد رابطه شدی کلک و پر برام نزاشت
دستخوش

Comments

خودم متوجه اشتباهم شدم
یعنی اینقدر سطحی فکر میکنید؟
رابطه ما درحد نامه نگاری بود
اونم همش درمورد درس هامون از هم سوال میکردیم
فکر میکردم نسل آدمای سطحی منقرض شده

Answer 3

چقدر طولانی بود و جمله جمله
برو باو برو درساتو بخون اخه این چ حرفاییه الان تو این سن تو باید عروسک بازی کنی ..چ نسلی داره رشد میکنه جامعه با شما ب *** میره خخخ

Answer 4

بنظرم با تمرین کردن بهتره پسرداییت رو فراموش کنی. یکی اینکه هردوتون سنتون کمه دوم اینکه پسرداییت از تو هم کوچیکتره. پسرا از نظر عقلی دیر تر از دخترا رشد میکنن برای همین نمیتونی روی حس هاش مطمئن باشی. تو تازه اول راهی کلی اتفاق های جور باجور در آینده برات ممکنه رقم بخوره. خیلیا تو سن و سال تو همچین عشق هایی میاد سراغشون کلا طبیعیه. کم کم فراموشت میشه پسرداییت نه اینکه بخوام بگم حست بچگانه اس نه منظورم اینه این علاقه ها طبیعیه چون ازش حس خوبی بهت دست داده فکر میکنی عاشقشی یه مدت بگذره از سرت میوفته.خودت رو مشغول کن که بهش فکر نکنی.
با آرزوی موفقیت برای تو♡

Comments

ممنونم مهسان جون
خیلی بهم کمک کرد عزیزم♥️♥️

---

سلام عزیز دلم   نمیدونم   الان این پیام منو میخونی یا نه اما امیدوارم بخونی ببین من عاشق پسر داییم بودم  که ازم شیش سال بزرگتر بود از همون بچگیم دوسش داشتم بت عشقش بزرگ شدم     منم مثل تو  داخل دوران نوجوانی هستم    منم سر در گمم اما الان حرفات منو یاد خودم انداخت   ببین  اون پسر دایی من الان نامزد داره    منم تو سن ۱۷ سالگی    افسرده شدم    کلی تلاش دارم میکنم بشم آدم قبل     بزار برات یه مثال بزنم    ببین تو الان داخل یه جاده ای هستی که باید مستقیم بری   نباید  خلاف جهت رانندگی کنی وگرنه دیکه نمیدونی دنده عقب بگیری برگردی تو جاده       من الان  میخوام بشم همون دختر ۱۳ ساله ولی نمیتونم   دوستام همه رو از دست دادم بخاطر اخلاقای بدم که بخاطر این افسردگیم اومد سراغم سال دیکه کنکور دارم اما دست و دلم به کتاب و درس نمیره      ببین  خیلی ها شاید الان بگن  ای کاش ما جای این بودیم مشکلات ماهم اینجوری بود     اما  تا داخل شرایط ما نباشن درک نمیکنن ببین من خیلی پر حرف و  پر انرژی بودم       خیلی شاد بودم  وخیلی ها میگفتن بیشتر از سنت میفهمی و  خیلی عاقلی چند نفر گفتن برو روانشناسی بخون    تو هیجی نشده تو این سن  یه پا روانشناسی     اما الان کارم به جایی کشیده شده که خود اونا میان  به من میگن برو پیش روانشناس    وسواس فکری گرفتم    دو ساله کم حرف شدم     هیجی نمیگم بی حوصلم    اینا بیشترش بخاطر شکست عشقی بود که خوردم  بقیش هم یه چیزایی که مربوط به خودمه      میدونی   یه حسی دارم   انگار بین آسمون و زمینم سر در گمم خستم       اما میدونم   روزای خوب در راه   من کنکور میدم   بهترین دانشگاه قبول میشم   درس میخونم پیشرفت میکنم  عشق واقعی زندگیمو پیدا میکنم   فقط  به زمان احتیاج دارم        ببین ببخشید انقدر حرف زدم  ولی واقعا نیاز داشتم  من خود ۱۳ سالمو تو شما دیدم    خواستم حرفامو بگم بگم از مسیر خارج نشو   حیفی خیلی عاقلی نزار  غمی که من کشیدمو بکشی شاد باش درس بخون   ورزش کن کتاب انگیزشی بخون      اصلا فکر پسرها رو نکن   به موقعش اوتی که باید میاد تو زندگیت        برام لطفا دعا کن      به آرامش برسم
به خدا میسپارمت گل دختر

---

سلام عزیزم
این طوال رو خیلی وقت پیش دادم و از اون نوقع همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد:)