سلام من * دختر۱۴ساله هستم که با مادرم اختلافات نظری خیلی زیادی، دارم
مادرم از همه لحاض زن کامل و منطقی هست، اما بحث به من که میرسه به کل همه چیز رو از یاد میبره(البته خوب به گفته خودش فقطو فقط بخاطر صلاح خودم هست) مادرم * عادت بدی که داره این هست که حرف مردم خیلی خیلی زیاد براش اهمیت داره، برعکس من که اصلا حرفاشون برام اهمیت نداره....
هر کاری که من میخواهم انجام بدم، برا مثال در میاد میگه: عاااادیگع چی تا فلانی در بیاد اینو بگه.... و من واقعل خیلی بدم میاد که هر چیزی که میشه سریع حرف مردم رو وسط میکشه
یا مثلا یکی دیگه از اخلاقاش که واقعا من ازش رنج میبرم این هست که به هیچ وجه من رو جدی نمیگیره، و وقتی که من به صورت خیلی جدی دارم در مورد چیزی که باعث عذاب من میشه باهاش صحبت میکنم، با شوخی و خنده بحث رو تموم میکنه(البته فکنم از نظر خودش اینجوری میکنه که دعوامون نشه...)
اها، مشکل دیگش هم این هست که وقتی خیلی محترمانه ازش میپرسم خب مادر من چرا فلان چیز به صلاحم نیست یا نباید انجام بدم، بهم جواب قانع کنده نمیده و فقط میگه: گفتم ک ب صلاحت نیس
وقتیم که بهش میگم خب مامان * چیزی بگو ک قانع بشم(مگه خودت از بچگی به من نگفتی تا چیزی با عقلت جور در نبومد یا قانعت نکرد رو قبول نکن،پس چرا الان خودت * همچین انتظاری رو ازم داری....) اما بازم حتی سعی نمیکنم که برا من دلیل بیاره
واقعا نمیتونم درکش کنم، وازطرفی هم من مادرموخیلی دوسش دارم و دوست ندارم که ناراحت بشع، لطفا به من * راه حل توصیه کنید که هم من راحت باشم هم مادرم