دیگه دارم دیوونه میشم مدرسم تموم شده و دیپلمم رو گرفتم و دیگه قصد ادامه دادن ندارم چون مطمئنم درس به درد من نمیخوره مادرم از صبح که بیدار میشه یک ریز غر میزنه و فحش میده بابام از اون بدتر هی سروصدا میکنه همش حرفای زشت میزنه نمیتونم استقلال پیدا کنم نمیتونم تنها برم بیرون نمیتونم دنبال علایقم برم از همه نظر محدودم باهشون نمیشه حرف زد چون سروصدا راه میندازن دلم میخواد بمیرن تا بتونم یک زندگی راحت داشته باشم خواهشا نگین که مادرت و پدرت خیلی زحمتتو کشیدن شما جای من نیستین که خار بشین پدرومادر من انسان نیستن توقع دارن من مثل خدمتکار کار کنم و غرغر کردانشون رو نبینم تا یه چیزی میگم از ۱۰ سال قبل یادشون میاد و میکوبن تو سرم و میگن تو اخلاقت بده تو مثل حیوانی ناراحتی اعصاب گرفتم دیگه پیش مشاوره حضوری اصلا نمیتونم برم دردمو فقط میتونم این جا بگم ازدواج هم هیچ موردی نیست که معیار های منو داشته باشه ولی هر چی باشه هرطور باشه من راضیم همین که از خانوادم دور باشم راضیم ۱۸ سالم شده ولی نمیتونم اندازه یک دختر۵ ساله استقلال داشته باشم دیگه دارم دیوونه میشم توروخدا سوالمو پاک نکنید کمکم کنین دیگه بریدم مشکل معده دارم اگر غذا نخورم گشنگی زیاد بکشم حالم بد میشه ولی بازم دلم نمیخواد بشینم کنارشون غذا بخورم خودکشی هم دوست ندارم بکنم چون به خودم ظلم نمیکنم خانوادم بهم ظلم میکنن بسه قبلا مدرسه بود نصف روز در امان بودم الان چی همش تو خونه و غرِغر و سروصدا نیش و کنایه و نفرین