پدر ومادرم میگن هنوز بچه ای عقلت رشد نکرده یا بهم میگن سوسول هستی یا میگن سرت نمیشه یا میگن اگر اولیت اولت دوچرخه و کتابه اولویت دومتا گوشی جدید بنابراین هنوز بچه ای و نمیفهمی یا نمیدونی سوسولی لوسی و..
اما الان واقعا احساس بی ارزش بودن میکنم
احساس میکنم کسایی ک اینو میخونن بگن من چقدر لوس و احمق و حال بهم زنم
حتا اینقدر احساس بی ارزش بودن میکنم که رغبت نمیکنم پدر مادرم رو نگاه کنم
* مدت ب دلیلی افسرده شده بودم تقریبا به همین دلیل تصمیم کرفتم بیشتر برم ت جمع خانواده و حرف بزنم و اروم نباشم و همش تو خودم نباشم بلکه خوب بشم که شدم ولی نتیجه اش این شد
من یکم موقع حرف زدنزبونم میگیره بعد چن وقت پیش بابام گفتن وقتی عصبانی ای و حرف میزنی اینطوری میشی..و صدای سگ دراورد
وادلم خواست هر طور شده فقط از ماشین بیام بیرون
تو جمع دوستام احساس اضافی بودن میکنم
کسی هم منو درک نمیکنه و انتظاری هم ندارم چون همه نوجوونا گوشیشون رو ب تمام زندگیشون ترجیح میدن و اخلاق نوجوانانه ای دارن یکی ک * ذره فقط یکمممم * چیزاییش فرق کنه دیگه هیچکس نمیخوادش
فردا امتحان عربی دارم و عربیم هم خوب نیست و منم هیچ نخوندم و بعید نیست نمره نیارم
ولی بقیه درسام خوبه همه * دوستام هم منو فقط برای تقلب رسوندن میخوان یعنی پی وی من بیست چهار ساعت خالیه فقط موقعه امتحانه که همه پشت سرهم هی زنگ زنگ و پیام ک جدیدا موقع امتحان گوشیمو میزارم رو هواپیما ک زنگ نزنن و یکی دیگه از دوستام هم جوریه که انگار وضیفه داره با من دوست باشه و نمم چرا
تمام روزها و ماه ها توخونه ام فقط بعضی روزا با ماشین دور میزنیم
من واقعا دوچرخه میخوام تا به * بهونه ای تو خونه نباشم و چندتا دوست داشته باشم و بیرون باشم تو خونه فقط باید درس خوند و گوشی تو دستت باشه راستیتش زیاد با گوشی حال نمیکنم ارتباط اجتماعیم هم با گوشی ضعیفه
نمیدونم چی ازتون بخوام اما خلاصه بگم واقعا اعتماد بنفسم خرد شد ه و احساس میکنم واقعا بی ارزشم و امیدی هم ندارم تو دوستام هم بخواطر قد بلند و همین زبون افتضاحم که س رو بد میگم یا علایقم مسخره میشم یا اینکه خیلی به تاریخ و شهرمون اهمیت میدم وحتا یکیشون منو تو گوشیش زرافه سیو کرده واقعا خسته شدم
لطفا * کمکی هم ب من بکتید سوالمم پاک نکنید لطفا