سلام 32 سالم هست مرد و مجرد من متاسفانه نمی تونم ازدواج کنم و دو دلیل دارم میل جنسی منحرف شده و بی عرضگی و دست و پا چلفتی بودن متاسفانه از دوران بلوغ تا الان بزرگترین دغدغه ام میل جنسی بوده و این سالها رو با خود ارضایی گذروندم و چشم چرونی ولی هیچ وقت کسی رو اذیت نکردم ولی با توجه به سابقه مثلا مذهبی با انجام دادن این کارها مدام به خودم سرکوفت می زدم البته من سابقه ترک خود ارضایی رو داشتم ولی بازم برمی گشتم حتی شده یه سال انجام نداده باشم ولی بازم برگشتم سر خود ارضایی متاسفانه چند سال اخیر هم که با پورن خود ارضایی می کردم ولی الان حدود یه ساله نه خود ارضایی کردم ونه فیلم پورن دیدم اما با چی این دفعه تونستم ترک کنم با افسردگی شدید یعنی من یه سال پیش بازم می خواستم خود ارضایی کنم ولی با گریه و افسردگی جلو خودم رو گرفتم الان بعد از این همه سال دیگه می دونم که خودارضایی جزئی از وجودم شده و خودم رو گول نمی زنم که مثلا من ترک کردم درسته الان یه ساله انجام نمی دم ولی حسش می کنم که آماده خود ارضایی هستم حالا یکی از چیزهایی که می گن این هست که چیزهای تحریک کننده نبینید خوب این کاملا درسته ولی متاسفانه من با کوچک ترین چیزها تحریک می شم من حتی اگه دختر کوچک لباس چسبون پوشیده باشه فکرم درگیر می شه حالا اگه زن باشه که کلا به هم می ریزم جرئت دیدن فیلم رو ندارم حتی سانسور شده نمی تونم بیرون برم چون همه * دخترها من رو تحریک می کنن خوب این یعنی چی یعنی این که من باید خودم رو زندانی کنم و همین کار رو تو این یه سال اخیر انجام دادم و خود ارضایی نکردم واقعا حالم از خودم به هم می خوره که با دیدن هر زنی فقط به دیده * جنسی نگاه می کنم و به جایی رسیدم که انگار بدن زن رو می پرستم و این نوع نگاه من رو دیوونه کرده و می دونم دلیلش چشم چرونی و خودارضایی های قبلیم بوده ولی نمی دونم چرا من این جوریم یعنی چرا من نمی تونم مثل آدم زندگی کنم چرا حتی اگه خود ارضایی نکنم بازم با دیدن کوچک ترین چیزا تحریک می شم یا فکرم رو درگیر می کنه خوب این دلیل اولی هست که با عث می شه که سمت ازدواج نرم دلیل دوم که گفتم بی عرضگی و دست و پا چلفتی بودن هست و البته خنگ بودن چندتا مثال بزنم من از نظر حافظه بسیار ضعیف هستم - مثلا می رم بازار مدام مکان های مد نظرم رو فراموش می کنم کجا هستن و سریعا گم می شم با اینکه چند بار قبلش اونجا رفتم و مجبور می شم که از دیگران بپرسم - یه مثال دیگه بعضی وقتا چیزایی که بقیه می گن رو متوجه نمی شم و به اصطلاح مطلب رو نمی گیرم_ در ریاضی بسیار ضعیف هستم _ در حرف زدن و سخن گفتن هم ضعيف هستم و کلا خودم رو در حد و اندازه یک مرد نمی بینم خوب با این چیزها یی که در وجودم هست اصلا جرئت ازدواج کردن رو ندارم و افسردگی تمام وجودم رو گرفته و واقعا نمی دونم باید چکار کنم از یه طرف میل جنسی که فشار میاره و از طرف دیگه ازدواج نکردن