سلام و درود
من یه مدتیه ، گرسنه هم میشم و شدیدا ضعف میکنم اما وقتی میرم تو اشپزخونه غذا بخورم ، *دست و دلم* به غذا خوردن نمیره ، و اشتها دارم حتی از گرسنگی ضعف میکنم اما دست و دلم به غذا خوردن نمیره // البته مشکلات دیگه مثل
1. اختلال خواب هم دارم.
2.انگاری بی دلیل شرمنده * پدرمادرمم
3.خودم رو توی اتاقم حبس کردم و این درحالیه که دلم میخواد برم بیرون به گونه ای که بعضی مواقع دلم میخواد درو پنجره رو بشکنم و بزنم بیرون
4. نمیتونم با پدر و مادرم راحت باشم و باهاشون حرف بزنم و از گره ها و مشکلاتم بگم
5.رابطم اصلا با پدرمادرم گرم و صمیمی نیست چونکه احساس میکنم رهگذر کوچه و بازار خیلی خیلی راحت تر و صمیمی تر از پدرومادرمه (( البته هجده سالم و فکر کنم از وقتی خیلی بچه بودم تا الان مادرم فقط یه بار یا دوبار منو بوسیده باشه یا منو نازو نوازش کرده باشه .اونم مال وقتیه که خیلی خیلی بچه بودم. // و البته چهار پنج ساله که اصلا با پدرمادرم در مورد چیزی حرف نزدیم // شاید بخاطر ایناست .))
(((((--در کل فشار روانی زیادی داره از سمت خانواده و خویشاوندان نزدیک بهم وارد میشه که اینا همه * ابعاد زندگی منو به اختلال کشونده و به اندازه زیادی منو از همه لحاظ ضعیف کرده و ضعیف تر هم خواهد کرد // اما این مشکل جدید که بااااا وجود گرسنگس و ضعف زیاد دست و دلم به غذا خوردن نمیره ، سرعت ضعفم رو دها برابر میکنه--))))
میشه کمکم کنید؟؟؟؟؟؟؟