سلام من تقریبا14سال دارم و وضعیت اقتصادی توی زندگی ماهم بلاخره تاثیر گذاشت.من از هشت سالگی تابستون ها میرفتم کلاس نقاشی و از مهدکودک هم خیلی به نقاشی علاقه داشتم هم استعداد داشتم واز کلاس پنجم هست که پیش یه اقایی میرم که به طراحی چهره خیلی سختگیری میکنه و معمولا کسایی که میرسن به سطح رنگ و روغن حدود17...سالشونه چون میه باید توی یچیزایی فول بشید تا برین رنگ روغن .حالا به من گفت میتونم برم رنگ روغن ولی وسایل رنگ روغن حدود3میلیونه و واقعا زیاده .شهریه خود کلاسه هم هست و الان من سیاه قلم هم نمیتونم برم با این قیمت ها چه برسه به رنگ روغن و این شد که کلا کلاسای نقاشی رو ول کردم.الان شهریه کلاس قبلیم هم300ت بود که الان تو خرج همون هم موندیم چون تا یه پولی میاد دستمون یه مشکل دیگه درست میشه مثلا الان ماشینمون هم خراب شد و خرجه زیادی هم گذاشت...
منکه اصلا انتظار ندارم که بفرستنم کلاس ولی حس و حال خوبی ندارم یعنی من همه وقتمو میگذروندم با این هدف که سطح نقاشیم بره بالا و برسم تو رشته های دیگه اش ولی الان میبینم برای دنبال کردن استعدا و موفقیت بیشتر از همه چیز فقط پول مهمه.نمیخوام خودخواه باشم و به پدر مادرم فشار بیارم ولی خب منم واقعا بی هدف شدم حتا دیگه پول نداریم کتاب هم بخرم قبلاتو همچین موقع هایی کتاب میخوندم که الان اونم نمیشه.امروز هم نه صبح بیدارشدم زبان خوندم بعدش خوابیدم تا هفت عصر و زیادی میخوابم
گوشیم هم یک ماه پیش خراب شد و گوشی هم باز گرونه و نمیتونم بخرم ولی خب اگر یه سری خرج ها پیش نمیومد...پدرمادرم داشتن براش پول جمع میکردن چون برا سال دیه اموزش ها مجازیه و قیمت گوشی هم همش درحال بیشتر شدنه....
وخب گوشی هم ندارم که باهاش با دوستام قرار بزاریم بریم بیرون و الان هم که دقت میکنم میبینم هیچ دوستی برام نمونده کلا.هر اتفاقی افتاد تا الان که من هیچ دوستی نداشته باشم.یه دوست دارم که چندوقت پیش به گوشی مامانم پیام داد تا باهم بریم کتابفروشی منم دلم خواست برم ولی الکی یه بهانه ای اوردم چون پول نداشتیم و دیروز هم ازم پرسید امروز میتنم برم یانه که دیگه من سین نکردم چون این دختره هم کلا پولداره و باباش اونطور که شنیدم تو کویت شرکت داره و خواهرشم تو مجارستان درس میخونه و الان متوجه شدم که دوستا باید تو یه طبقه مالی باشن
کتابیخونه هم چند وقت پیش ثبت نام کردم دیدم واقعا هیچچچچچچ کتابی که ذره ای بدرد یه نوجوان بخوره توش نیست
الان هم با کامپیوتر پیام میدم
تا قبل از اینکه گوشیم خراب بشه باهمین دوستم قرار داشتم تو اینستا یه پیجی بزنم و با کمک اون بلاگریه کتاب انجام بدم که بعد از مدتی ادم پول گیرش میاد و خب اینطوری میخواستم که یه کمکی هرچند کوچیک به خانوادم کنم
این روزا واقعا روزای مضخرفیه و فقط میخوابم تا تمام بشه و روز بعدی برسه و دوباره میخوابم تا زودتر روز بعدیش برسه و...و اگر بتونم یه شغل تابستونی داشته باشم حتما سراغش میرم...........نمیدونم فقط امیدوارم افسرده نشم چون خیلی حال افتضاحیه و نمیدونم چی الان ازتون بپرسم ولی فقط گفتم شاید مشاورها بتونن تو همچین موقعیت هایی به وضعیت روحی ادم کمک کنن و لطفا سولم رو پاک نکنید