سلام . من در سال 81 با وجود مخالفت مادرم و پدرم برای ازدواج با همکار سابقم که دوسال از من کوچک تر بود ازدواج کردک . دلیل مخالفت مادرم ، طلاق قبلی همسرم بود . طلاقی که بدلیل ازدواج اجباری که به همسرم وارد شده بود و در دروان عقد طلاق گرفته بود . مادر و پدرم در جلسه خواستگاری نیامدند و مجلس خواستگاری با حضور مرحوم مادربزرگم (مادرپدرم) انجام شد و بعد از ازدواج به پدرومادرم خبر دادم و با همسرم به دیدن آنها رفتم . آنها بسیار تند برخورد کردند و حتی به همسرم نیزاعلام کردند که کاری میکنیم که در فامیل با کسی نتونی با کسی رابطه ای داشته باشی. اما چون فامیل من رو با همسرم در خیابان دیده بودند مجبور شدند مراسم عقدرا برگزار کنند اما مراسم عروسی را برگزار نکردند و من مجبورشدم با خانمم برم ماه عسل سفر . همسرم خیلی تلاش کرد تا رابطه ما با خانواده همسرم عالی شود حتی چندین بارتدارک شام مفصل دید و خانواده ام رادعوت کردند اما در هردفعه آنها بهانه ای داشتند مادرم برای دو برادرانم دو همسر با مدرک های فوق لیسانس و فوق دیپلم گرفت و هردو برادرم لیسانس دارند و مادرم هردفعه در مهمانی هایی که در خانه خودش برگزار میکند به یک بهانه ای از همسر برادرم که فوق لیسانس دارد جلوی همسرم تعریف میکند و بماند که همسر برادرم در خانه مادرم دست به سیاه و سفید نمی زند و همسرم با اینکه عروس بزرگ خانواده است و از انها بزرگتر است باید به آنها خدمات بدهد و برای مادرم آشپزی کند و یا ظرف ها را بشوید . زمانی که فرزندم بدنیا امد خیلی از بدنیا امدن ان خوشحال نشدند ولیکن بروی خود نیاوردند. موقعی که فرزندم زیر شش ماهه بود به برای رفع زردی به فرزندم آب لیمو ترش داد که همین امر باعث آلرژی آن در سن بالاتر شد یا اینکه در سن هفت سالگی طی سه هفته دعوتی که خانه انها بودیم پلوسبزی باقالی با ماهی دادند با اینکه می دانستند فرزندم ماهی دوست ندارد و فقط پلوباقالی را میخورد که این امر اعث ایجاد بیماری حساسیت به باقالی یا فاویسم شد .
هر زمانی که با همسرم به خانه مادرم میرویم مادرم به هر بهانه ای و صحتی با همسرم مخالفت میکند یا رویش را به سمت تلویزیون می کند که این امور همسرم را می آزرد و باعث شد که همسرم رغبتی به آمدن به خانه مادرم نداشته باشد . حالا هم همسرم پایش را در یک کفش کرده که به خانه مادرم نمی اید و او نیز حق ندارد به خانه ما بیاید . خودت فقط برو . من مانده ام چه کنم . فرزندم که می بیند همسرم شبها از دست مادرم گریه میکند به خانواده مادری ابراز تنفر کرده و علاقه ای به آمدن ندارد . خانواده همسرم از ما خیلی دفتع و کمک کرده اند . شما می گویید چکار کنم ؟