از وقتی ۵ سالم بود یه بار دختر خالم تو عالم کودکی بهم گفت وقتی بزرگ شدم باهات ازدواج میکنم از اون موقع عاشقش شدم تا مودت ها هم این حس تو رفتارمون معلوم بود ولی از وقتی به بلوغ رسیدیم دیگه سعی میکنیم بهم بی محلی کنیم الان حتی نمیدونم هنوز اون حس رو داره یا نه نمیدونم چیکار کنم الان به خاطر اینکه آینده رو باهاش داشته باشم وارد رشته تجربی شدم تو مدرسه سمپاد ولی اختلافمون فقط دو ساله میترسم قبل اینکه بهش اعتراف کنم ازدواج کنه الان ذهنم خیلی درگیره له نظرتون باید چی کار کنم در ضمن هم من هم اون مذهبی هستیم همچنین من ۱۶ و اون ۱۴ سالشه