من هفت ماه پيش با يكي از اقوام دور پدرم اشنا شدم و بعداز يك هفته با مادرش اومدن خونمون براي اشنايي و چيزايي كه از من خواستن و قبول نكردم و رفتن و مادرش ديگه زنگ نزد و ما هم رابطمون قطع نشد و به رابطمون ادامه داديم حتي من سعي كردم اين رابطرو تموم كنم اما انگار جفتمونم نميتونيم و وقتي باهم قهريمم بازم باهم ارتباط داريم احساس ميكنم كه قصدازدواج داره اما ميترسه من باهاش كنار نيام نميدونم بايد چكار كنم