سلام وقت بخیر ،،،،، من تو وضع داغونی ام ،، پدرم از بچگیم مریض بوده و هست پس پدری نداشتم ، حمایتشو نداشتم، اینا وقتی من هفت سالم بود جدا شدن ،
من تو پنج سالگی زنای مادرمو دیدم که کاش فهمیده نمیشدم
با همون فرد ازدواج کرد و دو بچه آورد پس حرام اند
بچه طلاقم ، درد زیادی کشیدم ، بابام دیوونس ، از هشت سالگی روز تولدم تنها آرزوم مرگ بوده ، حتی چند بار آمدم که خودم تمومش کنم اما نتونستم
میخوام بدونم با این عدالت خدا میشه ازش متنفر بود ؟
اینکه بقیه پدر ، مادر ، زندگی داشته باشن تو بچگی ، جوونی ،
اینکه بقیه امید پشتیبان داشته باشن
و من ندارم و نداشتم ؟ عدالتش کو پس ؟
اون خدای عادلی که این همه تو قرآن گفته
پس کوووو
چرا باید با هشت سال سن از زندگی متنفر باشم
چرا الان منه بیست ساله باید بدون درس کار و امید
هر روزمو به فکر مرگ سر کنم
بی عدالتی شد دلیل نفرتم از خدا ،، تهه دلم متنفر نیستم ولی چون عدالتی ندیدم متنفرم