سلام
من ازدواج کردم من یکی از شهرای اصفهان رندگی میکنم شوهرم اصفهان زندگی میکنه ولی اصالتا همشهری هستیم و تو دوران نامزدیمون آزمون استخدامی قبول شده یه استان شمال کشور و یک ساله که میره ، یک سال نامزد بودم و الان یک ساله عقدم ولی هنوز عروسی نگرفتیم که بریم خونه خودمون ، شوهرم یه آدمیه که موقع تحقیق درموردش همه میگفتن مادرش خیلی لوس بارش آورده ، تو دوران نامزدی متوجه شدم که شکاکه اینو از جایی فهمیدم که اگه میومدم واتس اپ باید براش توضیح میدادم که چرا و برا چی اومدم و حتی باید از چتام با دوستام و اطرافیام براش اسکرین میفرستادم ، همش میخواست من پیشش باشم حتی تو دوران نامزدی هم چند بار شب خونشون موندم و بخاطر این مسائل عقد کردیم ، من رشتم مامایی هست تو دوران نامزدی برام تو روستاهای اطراف شهرمون کار پیش اومد ولی مانع سر کار رفتنم شد و اینکه از هم دور میشیم رو بهونه کرد ، تو دوران نامزدی سر چیزای مختلف دعوامون میشد مثلا سر خرید عقد و سر چیزای بی اهمیت دیگه تو دعوا خیلی دیوونه بازی در میاورد و کارد برمیداشت که مارو بترسونه و مامانش جیغ و داد ، پدرش و برادرش میومدن که بگیرنش وسیله برمیداشت که منو کتک بزنه ولی اونا میگرفتتش دوبار هم خودم شاهد دعواهاش با مادر و داداشش بودم ، تو خونوادشون تا بشه یه مشکلو ازش قایم میکنن یا بهش دروغ میگن از ترس واکنش هاش به قضایا ، یک ساله عقد کردیم من هم بواسطه کارش همراهش رفتم شهری که کارش اونجا بود و حتی طرحمو زدم اونجا ولی هر بار مخل کارم شد به دلایل مختف مثل مسافت کارم که تو یکی از شهرای اطراف بود و یک ساعت فاصله داشت یا شرایط کرونایی رو بهونه کرد ولی چند بار تو شهر غریب دعوامون شد و منو به شدت کتک زد دعوا سر چیزای مسخره یا سر مامانش دعوامون میشد که چرا عکس مامانمو نذاشتی استوری یا چرا بهش زنگ نمیرنی بار یا سر اینکه ما بیکار بودیم تو اون شهر ولی حاضر نبود بریم که من خونوادمو ببینم ، منو دو سال بود کاملا از خونوادم دور کرده بود یه شهر محل کارش بودیم یا خونه خودشون و هر بار که میخواستیم بریم خونه ما مخالفت میکرد و دعوا میشد ادم تنبلی هم هست و این هم یکی از دلایلش بود حتی وقتی هم خونه ما میومد ۲۰ روز میموند و همش هم باید من کنارش بودم حتی از اینکه دوتایی با مامانم صحبت میکردم ناراحت میشد ، تو دعواها سر اینکه من صدام بلنده دم دهنمو میگرفت و من فک میکردم میخواد خفم کنه با چاقو تهدیدم میکرد موهامو میکشید گلومو میگرفت مجبورم میکرد فحش ناموسی به خونوادم بدم تف مینداخت تو صورتم این انفاقا سر دعوای اخر افتاد که من به مادرش فحش دادم که ببخشید گو خورده تو زندگی من و رفت و امد من دخالت میکنه ، چون تو تصمیم گیریها همش باید با مادرش صحبت کنه ، الانم یک جلسه هست رفتیم مشاور و تکنیک داده برا کنترل خشم ایا واقعا این مشکل قابل حله؟؟ یا تمومش کنم ؟ چون حس میکنم دوسال عمرمو حروم کردم کار و زندگی و خونوادمو دوسال از دست دادم ، ایا این مرد قابل اصلاح هست؟؟ در ضمن باید بگم متوجه شدم شوهرم علاقه به پا داره و با پا ارضا میشه و وقتی من رو شکمش می ایستم حتی تو دوران نامزدی هم چند تا جوراب زنونه تو کمدش قایم کرده بود دیدم