تو رو خدا رهنماییم کنین به خدا خسته شدم و میخوام خودکشی کنم . من دخترم و الان ۲۲ سالمه وقتی ۵ سالم بود مادرم از پدرم جدا میشه و ازدواج میکنه اونم به خاطر خوشگلی زیادش حرف زیاد پشت سرشه . خلاصه من تا ۱۰ سالگی پیش مادربزرگم اینا بودم مادرم پدرم رو واسه مهریه زندان انداخته بود پدرم کامل شکست خورد توی زندگیش و همه دارایش رو از دست داد و معتاد شد بعدش پدرم با زن بابام ازدواج کرد اون معلم بود بعدش یه چند سالی باز زندگیمون بهتر شد بابام کار میکرد و سر هم دستمون به دهنمون میرسید ولی اونقدری درامد نداشت که باهاش بشه خونه یا ماشین خرید . در اصل پدرم کارگر هستش . خلاصه تا اینکه ۱۸ سالم بود مامانم با پیغام به واسطه یکی از فامیل هامون به من اومد سمتم و منم دیدمش همون دفعه * اول . قسم میخورم که همون یه بار بود ولی بلایی سرم اوردن که قابل گفتن نی زن بابام به دروغ به بابام و خانواده ش گفت که معلماش گفتن یه خانمی میاد و میبینش همیشه و خیلی تهمت های دیگه . اینقدر فشار عصبی روم بود اینقدر اذیتم میکردن که باورت نمیشه منم چون کمبود محبت داشتم سمت مادرم رفتم و درصورتی که هیچ شناختی ازش نداشتم . زن بابام چون باردار نمیشد همیشه میگفت من بچه خودمو میخوام و از این حرفا .... حتی خونوادش هم اجازه نمیدادن که اسمم رو توی شناسنامه ش بزنه تا اینکه به دلیل فشار های عصبی زیاد دو بار معده م خونریزی کرد و کیست تخمدان خیلی درستی داشتم که ترکید و خون ریزی زیاد داشتم و دکتر زنان هم واسم امپول فشار تزریق کرده بود اونم دوتا اخرش هم این شد که سمت راست بدنم کامل فلج شد چیزی که دکترا اصلا دلیلش رو هم نمیدونستن . ابروم رفت از درس و مدرسه و دیپلم و امتحانات نهایی و همه چی جا موندم . البته ۳ ماه بعد خوب شدم ولی چون از همه چی زده شده بودم تظاهر به خودم نشدن کردم که ابروم رفت و همه فهمیدن و فکر میکردن که اصلا مریض نشدم . خلاصه ما زیر خونه پدربزرگم اینا بودیم تا اینکه زن بابام خونه خرید واسه خودش و ما هم اونجا رفتیم اما بعدش چنان اذیتم میکرد که نگو .اجازه نمیداد وسایلم رو توی کمد بزارم اصلا بهش میگفتم در حموم نمیبنده درستش کنین میرم حموم یه دفعه باز میشه بعد گفت این به سر تو و بابات زیاده . پدرم هم که اصلا بهش توجه نمیکردم تا سرحد مرگ رفت و برگشت معده ش مث یه کیسه کامل سوراخ شده بود دکترش میگفت البته و به مرور هم کل رودش رو سوراخ کرده بود که دکترا مجبور شدن ۷۵ درصد معده ش و مقداری از روده ش رو بردارن توی همین روزا بود که با زن بابام حرفم شد و از خونه انداختم بیرون از توی تراس کل وسایلم رو پرت کرد توی حیاط جلو همه همسایه ها ابروم رفت الانم اومدم خونه عموم اصلا هم راحت نیستم خجالت میکشم اینا هم خسته شدن و به روم نمیارن . متاسفانه بابام توانایی و اختیار هم نداره که ازم دفاع و طرفداری کنه متاسفانه رشتم تجربی بود و کنکور قبول نشدم دانشگاه ازاد شرکت کردم اما فقط ترم اولش رو چون شهریه م زیاد بود . یکی از فامیلامون چنتا دی وی دی کنکور بهم داد ولی من کامپیوتر یا لب تاب هم ندارم که لااقل بشینم و درس بخونم واقعا نمیدونم میخوام چیکار کنم فقط خستم راهنماییم کنید . خیلی تلاش کردم برم سرکار ولی ما بروجرد زندگی میکنیم و اینجا شهر خیلی کوچیکیه و اصلا کار نیست اکثرا هم میخوان که از ادم سواستفاده کنن من حتی توی خونه پدریم هم ارامش نداشتم موقعی که راهنمایی بودم شوهر خالم بهم دست میزد و اذیتم میکرد و درصورتی که نمیتونستم چیزی به زن بابام بگم چون اونقدری عوضی بود که بهم میگفت حتما تو کاری کردی
