من۲۲/۲۳ سال سن دارم لیسانسمو گرفتم دنبال شغلم از خودم نمیخوام تعریف کنم اما یک پسر ساده هستم یعنی ساده زندگی میکنم مثل بعضی از همسن و سالام اهل مهمانی و خیابان گردی نیستم و هرسال در مراسم دهه محرم شرکت میکنم و زنجیر زنی دمام زنی و... تا الانم به هیچ دختری فکر نکردم از هیچ دختری خوشم نیومده روزای جمعه با پدرم میریم خارج از شهر از باغمون سر میزنیم پدرم یک روز گفت که قراره دوستم همراه خانوادشون بیان و من پرسیدم کدوم دوستتون گفت بیان ببینی میشناسی اومدن * دخترم همراهشون بود و دیدم که بعدش خانم دکتر دوست خانوادگیشونم هست از اشناهای ما هم بودن اون دختر عجیب دل منو برد من گهگاهی بهش نگاه مینداختم وقتی حواسش نبود اما اون یک نگاه کوچیکیم نمیکرد سرش پایین بود منم نمیدونستم باید چه واکنشی نشون میدادم رفتیم سراغ بازی پانتومیم ۵ تا خانم یک گروه اقاها یک گروه بودیم نوبت اون میرسید انگار قند تو دلم اب میشد تا اینکه اقای دکتر که کنارم بود گفت لیلا خانم ترم چند زبانی تا اون حواسش پرت بشه همونجا تو بازی فهمیدم ۱۸ سالشه همسن خواهرمه چند وقت پیش پیجشو دیدم که ولی زده بود شخصی یک پیج دیگه ازش دیدم فالوش کردم تا اینکه خودش شب عاشورا در جواب استوریم گفت التماس دعا اقای... منم خودمو زدم به اون راه و گفتم میشه بپرسم شما خودشو به فامیلیش معرفی کرد گفت دختر دوست پدرتون گفتم اها متوجه شدم حالا اولین نفر استوریاشو نگاه میکنم همش استوری هاش خوش گذرونیه و اکثر کسایی که فالو کرده پسرای بالای ۲۵ ساله غصه میخورم ولی میدونم تو دلش چیزی نیست چون قیافش خیلی معصوم بود و مثل خانم ها رفتار میکرد نمیدونم به پدرم بگم برای امر خیر بریم جلو یا نه پدرم قبول میکنه یا نه من ک دوسش دارم اما نمیخام بهش بگم که راجبم فکر بد کنه یا بخوایم درگیر گناه بشیم لطفا جوابم رو بدید من خیلی به اون دختر علاقه دارم و در عین حال نمیخوام جفتمون گناهکار بشیم
یک کاربر به نام بنده خدا جوابمو داد اما بازم نتونست مرحمی باشه من الان همش استوری میزارم از اینا که باید جواب بدی نظر سنجی و اینا ولی اون فقط نگاه میکنه و هیچ جوابی نمیده مستقیمم میترسم بگم