سلام وقتتون بخیر، من چهار پنج سالی میشه که واقعا عوض شدم و سعی میکنم کار هام خالصانه برای خدا و امام زمان باشه منتی هم نیست چون فلسفه وجودی من اینکه باید برای رسیدن به خدا زندگی کنم؛ اما من از وقتی قدم گذاشتم از همون سال اول تا همین امروز تنها چیزی که از خانواده ام دیدم سرزنش و سرزنش و سرزنش بوده، روز به روز این سرزنش ها و اذیت هاشون بیشتر و بیشتر میشه دیگه خاله و عمو و دایی و دوست خاله هم اجازه میدن که برای من تصمیم بگیرن؛ هرکس درباره * اعتقادات من نظر میده به حجابم گیر میدن به نمازم گیر میدن به کارای فرهنگیم گیر میدن و...و.... اولش گفتم شاید مشکل از منه و خیلی بررسی کردم کارامو که ببینم افراط و تفریطی که اونا میگن هست یا نه و از مشاوری هم کمک گرفتم اما واقعا افراط نیستن،اعتقادات که جای خود به بقیه مسائل منم همه باید گیر بدن و نظر بدن راجع به دوستام راجع به لباسام راجع به اینکه چرا الان این پول رو پس انداز کردم خرید نکردم یا برعکس راجع به درس خوندنم و آینده ام، هروقت جمع میشیم انگار کار دیگه ای جز خرد کردن اعصاب من و گیر دادن بهم رو ندارن **** رو جلوی من مسخره میکنن، من واقعا کاری بهشون ندارم و حتی گاهی بخاطر پدرم سکوت میکنم یا فقط میخندم نمیدونم چرا انقدر دوست دارن از پدرم گرفته تا فامیل منو اذیت کنن؛ من واقعا خسته شدم دلم انقدر شکسته لز دستشون که به حد نفرت ازشون رسیده بودم و من نمیخوام از کسی بدم بیاد؛ لطفا کمکم کنید و بگید باید چکار کنم؟؟ و اکثرا میگن از این کار چی بهت میرسه؟ و مسخره ام میکنن خب من شبیه اونا نمیخوام فکر کنم مگه جرمه؟