سلام من و خانوادم تصمیم گرفتیم به خونه * بابای مامانم بریم و خونه * اونا از شهر دور هست ما قرار بود دو روز اونجا بمونیم بعد شب من بغل دست مامان بابام خوابیده بودم ساعت های 3یا4 بود احساس کردم دستیشویی دارم بعد بلند شدم که برم د ستشویی که اون حرفای زشت و اون حرکات رو دیدم بعد سری خوابیدم که نفهمن هعی اون صحنه جلوی چشام اصن حالم خرابه گرفته هست دارم دیونه می شم بعد تازه الان یا اون موقع ها شب همین میام می رم دستشویی دو بارا همین اتفاقات خونه * بابا بزرگم باز پیش میاد من تا اون موقع اصن نمی دوستم رابطه زناشویی چیه یه راه حل بهم بدید