سلام
من و همسرم هشت سال هست كه ازدواج كرديم يه دختر ٣ ساله داريم از همون روزهاي اول همسرم نسبت به خانواده من حساس بود فكر ميكرد و ميكنه كه هر روز من با هاشون درباره اون صحبت ميكنم ولي در صورتيكه اينطور نيست گفتم أوائل زندگي حساس درست ميشه ولي نشد رفتار من با خانواده خوبه احترام ميزارم كمك ميكنم ولي دليلشو بعد از زندگي هشت ساله نفهميدم من هزار جور بهش ثابت كردم ولي متاسفانه نميشه ديگه واقعا سخته عرصه برام تنگ شده نه تو خونه احساس راحتي ميكنم كه با مادرم صحبت كنم نه بيرون
به همه چيز شك داره هميشه دعوا داريم منم از اين شرايط خسته شدم و فكر جدايي زده به سرم چون فكر ميكنم اينطور ادما أفكار بيماري دارن فقط ميگه خانواده خودم خانواده خودم خوبن بقيه بد واقعا نميدونم چيكار كنم
لطفا راهنمايي كنيد