اسمم امیرحسینه . متولد 79 هستم . الان که دارم تایپ میکنم تاریک ترین روزهای زندگیم رو سپری میکنم . احساس پوچ بودن دارم . احساس بی مصرف بودن . هیچ کاری بلد نیستم . و هیچ استعدادی هم ندارم . فکر میکنم در حال حاضر بی مصرف ترین آدم روی کره زمین هستم . هیچکس منو دوست نداره . طوری که هیچ دوستی برام باقی نمونده و برای هیچ کس به عنوان یک رفیق یا دوست اولویت محسوب نمیشم . حالم اصلا خوب نیست . احساس میکنم خدا خیلی بهم ظلم کرده . احساس میکنم به همه آدما داره کمک میکنه ولی بیخیال من شده . خلاصه اینکه دیگه تحمل این روزا رو ندارم . هرروز دپرسم . هرروز ناامید تر از قبل و هیچ اتفاق مثبتی رقم نمیخوره . این هفته میخوام برم ناصر خسرو . میخوام برم قرص برنج یا سیانور گیر بیارم . چون فکر میکنم راحت ترین شیوه خودکشی باشه . نمیدونم چرا دارم اینا رو میگم . اصلا آیا برای کسی مهم هست ؟ نمیدونم واقعا . فقط دلم میخواست با یکی حرف بزنم و افکارمو بهش بگم . و هیچ کسی نبود . هیچکس